ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
باید خریدارم شوی
باید خریدارم شوی تا من خریدارت شو م
وزجان و دل یارم شوی تا عاشق زارت شوم من نیستم چون دیگران بازیچه بازیگران
اول به دام آرم ترا و آنگه گرفتارت شوم
زدرد عشق تو با کس حکایتی که نکردم
چرا جفای تو کم شد ؟ شکایتی که نکردم
چه شد که پای دلم را ز دام خویش رهاندی
از آن اسیر بلکش حمایتی که نکردم
کس بهره از آن تازه بر و دوش ندارد کاین شاخه گل طاقت آغوش ندارد از عشق نرنجیم و گر مایه رنج است
با نیش بسازیم اگر نوش ندارد
در جام فلک باده بی دردسری نیست
تا ما به تمنا لب خاموش گشاییم در دامن این بحر فروزان گوهری نست
چون موج به امید که آغوش گشاییم؟
هزار شکر که از رنج زندگی آسود وجود خسته و جان ستم کشیده من
به روی تربت من برگ لاله افشانید
به یاد سینه خونین داغ دیده من
جز کوی تو جای من آواره ندارم
جولانگه برق است ولی چاره ندارم یک جلوه کند ماه در ایینه صد موج
جز نقش تو بر سینه صد پاره ندارم
نرم نرم از چک پیراهن تنش را بوسه داد سوختم در آتش غیرت ز نیرنگ نسیم
زلق بی آرام او از آه من اید به رقص
شعله بی تاب می رقصد بآهنگ نسیم
چشم تو نظر بر من بی مایه فکنده است
بر کلبه رویش هما سایه فکنده است
از خانه دل مهر تو روشنگر جان شد
این سرو سهی سایه به همسایه فکنده است
چاره من نمی کنی چون کنم و کجا برم ؟
شکوه بی نهایت و خاطر ناشکیب را
گر به دروغ هم بود شیوه مهر ساز کن
دیده عقل بستهام کز تو خورم فریب را
در آتشم من و این مشت استخوان بر جاست
عجب که سینه ز سوز نفس نمی سوزد
ز بسکه داغ تو دارم چو لاله بر دل تنگ
دلم به حال دل هیچ کس نمی سوزد به جز من و تو که در پای دوست سوخته ایم رهی ز آتش گل و خار و خس نمی سوزد
نیلگون چشم فریب انگیز رنگ آمیز تو
چون سپهر نیلگون دارد سر افسونگری
از غم رویت بسان شاخه نیلوفرم
ای ترا چشمی به رنگ شعله نیلوفری
عمری چو شمع گریه جانسوز می کنیم
روزی به شب بریم و شبی روز می کنیم
اشکیم و جان گدازتر از آتشیم ما
آهیم و کار برق جهانسوز میکنیم
تا بر آمده پیری پایم از رفتار ماند
کیست تا برگیرد و در سایه تکم برد
ذره ام سودای وصل آفتابم در سر است بال همت می گشایم تا بر افلکم برد