ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
صبوری می کنم تا تمام کلمات عاقل شوند
صبوری می کنم تا ترنم نام تو در ترانه کامل شود
صبوری می کنم تا طلوع تبسم، تا سهم سایه،
تا سراغ همسایه
صبوری می کنم تا مُدارا، مُدارا، مرگ
تا مرگ، خسته از دق الباب نوبتم
آهسته زیر لب...
چیزی، حرفی، سخنی بگوید
مثلا وقت بسیار است و دوباره بازخواهم گشت
هه ! مرا نمی شناسد مرگ
یا کودک است هنوز و یا شاعران ساکتند
حالا برو ای مرگ، برادر، ای بیم ساده ی آشنا
تا تو دوباره باز آیی
من هم دوباره عاشق خواهم شد...
احســاســـــاتم
ایـــن بــــار درد نمــی کنند
نــــم کشیده است
انگار برای گفتن چیزی ندارد
هر چه صدایـــش می کنم
ساکــت است!!!
تبریک می گم شعرای قشنگی میگی مرسی که بهم سر زدی