وصف این حالم غیر ممکن است

یارمن بر من تبسم می کند

او که میداند خریدارش منم

او که میداند عاشق گشته ام

دیده ام خود را در آئینه اش

دست من بر حلقه اش چنگ می زند

این صدای چنگ من از دست اوست

من که عشقم را در او جسته ام

مثل بلبل عاشق و مست او

هست او در هست من جاری شده

وصف این یارم غیر ممکن است

یارمن بر من تنعم می کند

او که میداند پریشانش منم

از همه عالم فارغ گشته ام

دیده است خود را در آئینه ام

دست او بر چنگ من چنگ می زند

این نوای نای من از هست اوست

او که عشقش را در من جسته است

دم به دم نغمه خوان هست او

این وجود از غیر او خالی شده

پس یکی گوید به من من کیستم ؟