آهو دختری بی عشق

ترفند ،جوک ، شعر ،کامپیوتر و ....

آهو دختری بی عشق

ترفند ،جوک ، شعر ،کامپیوتر و ....

یک فرودگاه جالب و عجیب!!

یک فرودگاه جالب و عجیب!!


جالب اینجاست که این باند برای هواپیماهای غول پیکر بوئینگ 747 ساخته شده است.

  

باند فرودگاهی در پرتغال با طول 2781 متر وجود دارد که 1000 متر از آن بر روی 180 ستون ساخته شده است. هر کدام از این ستونها 50 متر بلندی دارند که تقریبا برابر با یک ساختمان 17 طبقه میباشد.

جالب اینجاست که این باند برای هواپیماهای غول پیکر بوئینگ 747 ساخته شده است. به وسعت سطح زیرین باند فرودگاه و تعداد خودرو های پارک شده در آنجا توجه کنید.

 









آواز خوش زندگی

آواز خوش زندگی
 
 
زندگی رودخانه ای ست از فنا تا به فنا.
زندگی اصلا پدیده ای منطقی نیست.
منطق ساخته و پرداخته ی ذهن ماست.
زندگی،حیرت در شگفتی هاست؛
پرسه زدن در زیبایی هاست.
زندگی،معامله نیست،
تجارت نیست؛
شهود عاشقانه ی اشیاست.
زندگی،
زمانی معنا دارد که سفری در جاده ی عشق باشد.
زندگی،سفراست.
کسانی که جایی در گوشه و کنارها اطراق می کنند،
زندگی را می بازند.
انسان باید آواره و پرسه زن باشد،
انسان باید خانه به دوش باشد؛
هر جا که اُتراق شود، زندگی در آن جا می میرد.

-----------------------------------------------------
بار ِ دلــتـنگـیـت ُ  بستی ، دیگه وقت رفتنه
داری میری و فقط خاطره هات سهم منه
دلم از حادثه خونه ،  چشام از خاطره خیس
دوس داری برو ولی نامه برامون بنویس
                 *
به تو می رسم اگه موج  ِ مسافر بذاره
 اگه دلبستگیــا  لحظــه ی آخـــر بذاره
به تو می رسم به تو  پولک نقره کوب ماه !
به تو می رسم به تو طلای این شب سیاه !
به تو می رسم به چشم  ِ انتظاری که داری
به تو می رسم به آغوش  ِ بهاری که داری
به تو که آینه ها محو تماشات می شدن
شبای تیره  چراغونی  ِ چشمات می شدن
*****
می تونی  دل  بـِکــنـــی تا ته ِ  دنیا برسی
امروزُ رها کنی تا خود  ِ فردا برسی
می تونی همسفر ِ خاطره های بد باشی
می تونی راه رسیدن به شبُ بلد باشی
می تونی تو چار دیوار ِ غربت  ِ دنیا بری
می تونی هر جا بمونی ،  می تونی هرجا بری
امّا هرگـــز نمی تونی غمُ تنها بذاری
تو مســــافری نمی شه غربتُ جا بذاری
خاطرت هرجا که باشی بازم اینجا می مونه
تا ابد غصه ی غربت  ، تو دلت جا می مونه
 

دلنوشته ای کوتاه برای مادرم

متن زیر دلنوشته ایست کوتاه برای مادرم

برای همه مادران

که عشق میورزند

بی دریغ

بی هیچ چشمداشتی

و من
 

هرگز نمیتوانم محبتهای خالصانه ات را جبران کنم
 

دوستت دارم مادر

 

مادر! دستم برای از تو نوشتن می لرزد

کلمه ها  سر در گم می مانند برای از تو سروردن و

قلب تو، وسیع تر از حجم تمام دردها و رنج هاست؛

بلندتر از طول تمام غصه ها و شادی ها

قلب تو، دنیا را در خودش جای می دهد
 

و تکه ای است از بهشت که بوی سیب میدهد ، بوی انار
 

شانه هایت، تکیه گاه کبوتران صلح است و سجده گاه  پرستوهای عاشق

پنجره ها، وضوی صبح شان را با عطر صدای تو می گیرند و نسترنهای عاشق ، با لالایی دعای تو به خواب می روند

زندگی، با نگاه مهربان تو آغاز می شود
 

تو، آسیاب رودخانه های پایان ناپذیر تلاش و کوششی

واژه ها، در آستانۀ نامت زانو زده اند

و عشق در برابر مقامت خم شده است
 

قلب تو ادامه کوه است در صلابت، ادامه باران است در طراوت، ادامه بهار است در پاکی ، ادامه خورشید است در گرمی و ادامه مهتاب است در آرامش

مادر ، کوله بار دردهای بشریت بر دوش توست که سنگینی میکند   تو یادبود خاطره هایی برای امروز و یاد داشت آرزو هایی برای فردا
 

دل نگرانی ات را هیچگاه زمین نگذاشته ای
 

با بدرقه هر صبح

با سفرۀ هر ظهر و

انتظار هرشب ، چشمهای نگرانت خیره مانده است

هیچ دستی  نمیتواند جای  دستهای نوازشگر تو را بگیرد

و هیچ دایه ای نمیتواند پای فداکاری های تو بایستد
 

مادر

بگذار سر در دامن محبتت بگذارم و برای لحظه ای دردهام را فراموش کنم

بگذار دامنت حریم امن روزهای من باشد

دست پر مهرت را سایه گاه سرم کن

نوازشم کن مادر

آغوش تو بی شک امن ترین پناهگاه هستی است
 

نگاهت را از من مگیر مادر

بی تو من هیچم

هیچ

 

روز ها میگذرند

http://up.iranblog.com/images/9vifacgi3v3lha805jh.gif

 
روز ها میگذرند لحظه ها از پی هم میتازند
وگذشت ایام,چون چروکی است که برچهره من میماند
روزهامیگذرند , که سکوتی ممتد, برلبم میرقصد
قصه هایی که زدل می آیند , زیرسنگینی این بارسکوت
بی صدامیمیرند

روزها میگذرند , که به خود میگویم
گرکسی آمدوبرداشت زلب مهرسکوت
گرکسی آمدوگفت قطعه شعری بسرود
گرکسی آمدوازراه صفا دل ما را بربود
حرفهاخواهم زد , شعرها خواهم خواند
بهر هر خلق جهان , قصه ای خواهم ساخت

روزها میگذرند
که به خود میگویم
گرکسی آمدوبرزخم دلم , مرحمی تازه گذاشت
گرکسی آمدوبرروی دلم , طرحی ازخنده گذاشت
گرکسی آمدودرخاطرمن , نقشی ازخودانداخت
صدزبان بازکنم
قصه هاسازکنم
گره از ابروی هر غمزده ای درجهان بازکنم
من به خود میگویم
اگرآمدآن شخص !!!!!!
من به او خواهم گفت , آنچه درمحبس دل زندانیست
من به او خواهم گفت , تاابددردل من مهمانیست



ولی افسوس و دریغ
آمدی نقشی زخود در سر من افکندی
دل ربودی و به زیر قدمت افکندی
دیده دریا کردی
عقل شیدا کردی
طرح جاوید سکوت , توبه جای لبخند , برلبم افکندی
دل به امید دوا آمده بود
به جفا درد برآن زخم کهن افکندی


روزها می آیند
لحظه ها ازپی هم میتازند
من به خود میگویم
مستحق مرگ است گر کبوتر بدهد دل به عقاب
من نیستم
آنکه باید می بودم ، آنکه باید باشم

دل مسوزان که ز هر دل به خدا راهی هست


هر که را هیچ به کف نیست ز دل آهی هست