شعرهای من

نا امید نشو ، که امیدت از همین دور دستها نیز پیداست ،

عمر عشق زودگذر نیست ، تا آخر دنیاست.

در مرام عشق رفتن نیست ، در مرامش دلشکستن نیست
 

---

 

اینگونه مرا نگاه نکن ، فکر کرده ای که از نگاهت خسته میشوم ،

نه عزیزم بیشتر از اینکه هستم عاشقت میشوم

پس آنقدر نگاهم کن ، تا دیوانه شوم ،

باز هم نگاهم کن تا از حال بروم و فدای عشقت شوم.

---

 
عاشق گلی هستم که سالها در جستجوی او گشته ام 

با چشمهای خیس به او رسیدم

او را از شاخه اش نچیدم تا خشک نشود

مثل قلب من پر پر و شکسته نشود

در همانجا برایش مردم و گفتم همانجا خاکم کنید
 
تا وقتیکه مردم  با نام او رهسپارم کنید !

---

 

تا چشمانت را دیدم دلم لرزید

تا تو را دیدم دیگر چشمهای جز تو کسی را ندید

پرنده ی تنها از قفس دلم پرید

قلبم صدای تپشهای قلبت را شنید

 سرنوشت لبخندی زد و گفت شما عاشقید

---

 درقلب شب گر غیر شب چیزی دگر هست

در قلب من جز یاد تو چیزی دگر نیست!

---

 

قفسم را مشکن

تومکن آزادم

گررهایم سازی

به خدا خواهم مرد

من به زنجیرتوعادت دارم

تو محبت کن و بگذار

که تاعمری هست

من بمانم چو اسیری

به حریم قفست

---

 

گرچه پنهان ز نظر چهره زیبای تو نیست

چه کنم دیده من لایق دیدار تو نیست

من و دل از ته دل هردو خریدارتوایم

دل ندارد به خدا هرکه خریدار تو نیست

---

 

بازم امشب زیر لب هردم صدایت میکنم

اشک میریزم دو چشمم را فدایت میکنم

درنگاه خسته ات دنبال حرفی تازه ام

هرچه میخواهی بگو من هم دعایت میکنم!

---

فاصله ها دوست داشتن را کمرنگ نمی کند

فقط دلتنگی ها را بیشتر می کند!

---

 

روزگاری همچو گل من هم بهاری داشتم

این چنین خار نبودم اعتباری داشتم

ای که در فصل خزان بینی مرا باپشت خم

این زمستان را نبین من هم بهاری داشتم

---

 

من همانم که اگر مرا یاد کنی

به صفای قدمت دیده خود فرش کنم!

---

خدایا تو را عاشق دیدم و غریبانه غریبت شدم

تورا بخشنده پنداشتم و گنهکار شدم

تو را وفادار دیدم و هرجا که رفتم بازگشتم

تورا گرم دیدم و در سردترین لحظه ها به سراغت

آمدم تو مرا چه دیدی که وفادار ماندی؟