صبوری می کنم تا تمام کلمات عاقل شوند
صبوری می کنم تا ترنم نام تو در ترانه کامل شود
صبوری می کنم تا طلوع تبسم، تا سهم سایه،
تا سراغ همسایه
صبوری می کنم تا مُدارا، مُدارا، مرگ
تا مرگ، خسته از دق الباب نوبتم
آهسته زیر لب...
چیزی، حرفی، سخنی بگوید
مثلا وقت بسیار است و دوباره بازخواهم گشت
هه ! مرا نمی شناسد مرگ
یا کودک است هنوز و یا شاعران ساکتند
حالا برو ای مرگ، برادر، ای بیم ساده ی آشنا
تا تو دوباره باز آیی
من هم دوباره عاشق خواهم شد...
احســاســـــاتم
ایـــن بــــار درد نمــی کنند
نــــم کشیده است
انگار برای گفتن چیزی ندارد
هر چه صدایـــش می کنم
ساکــت است!!!
یه استاد داشتیم هر سری میومد سر
کلاس به دخترا تیکه مینداخت . یه بار دخترا تصمیم
میگیرن با اولین تیکه ای که انداخت از کلاس برن بیرون
. قضیه به گوش استاد میرسه جلسه بعد یکم دیر میاد سر
کلاس میگه از انقلاب داشتم میومدم دیدم یه صف طولانی
از دخترا تشکیل شده رفتم جلو پرسیدم گفتن با کارت
دانشجویی شوهر میدن! دخترا پا میشن برن بیرون استاده
میگه کجا میرید وقتش تموم شد تا ساعت 10 بود
ـ
در بوی نارنجی پیراهنت
تاب میخورم
بیتاب میشوم
و دنبال دستهایت میگردم
در جیبهایم
میترسم گمت کرده باشم در خیابان
به پشت سر بر میگردم
و از تنهایی خودم وحشت میکنم
بی تو زندگی کنم
یا بمیرم؟
نمیدانم تا کی دوستم داری
هرجا که باشد
باشد
هرجا تمام شد
اسمش را میگذارم
آخر خط من
باشد؟
بی تو زندگی کنم
یا بمیرم؟
همین که باشی
همین که نگاهت کنم
مست میشوم
خودم را میآویزم به شانهء تو
با تو بمیرم
یا بخندم؟