آهو دختری بی عشق

ترفند ،جوک ، شعر ،کامپیوتر و ....

آهو دختری بی عشق

ترفند ،جوک ، شعر ،کامپیوتر و ....

در جستجوی عشق

از خانه بیرون می زنم اما کجا امشب !
شاید تو می خواهی مرا در کوچه ها امشب؟

پشت ستونِ سایه ها روی درختِ شب
می جویم اما نیستی در هیچ جا امشب

می دانم آری نیستی اما نمی دانم
بیهوده می گردم به دنبال ات چرا امشب؟

هرشب تو را بی جستجو می یافتم اما
نَگذاشت بی خوابی به دست آرِم تو را امشب

ها....سایه ای دیدم! شبیه ات نیست اما حیف
ای کاش می دیدم به چشمانم خطا امشب

هر شب صدایِ پایِ تو می آمد از هر چیز
حتی ز برگی هم نمی آید صدا امشب

امشب زپشت ابرها بیرون نیامد ماه
بشکن قُرق را ماه من بیرون بیا امشب

گشتم تمام دنیا را یک نَفَس هم نیست
شاید که بخشیدند دنیا را به ما امشب

طاقت نمی آرم تو که می دانی از دیشب
باید چه رنجی برده باشم بی تو تا امشب

ای ماجرای شعر و شبهای جنون من
آخر چگونه سر کنم بی ماجرا امشب؟

آواز غم

دیشب دوباره گریه امان مرا برید
دیشب دوباره عکس تو طعم مرا چشید
دیشب دلم گرفت به یاد تو سوختم
دیشب دوباره ماه صدای مرا شنید

دیشب غم تو باز امان مرا ربود
دیشب میان خلوت من هیچکس نبود
دیشب ستاره را ز دل شب، نسیم کند
دیشب نسیم، داغ مرا تازه تر نمود

دیشب هزار خاطره از ذهن من گذشت
دیشب به زور دست مرا چشم خواب بست
دیشب دوباره زلف تو در مشت باد بود
دیشب به روی قلب من آوار غم نشست

دیشب خدا نبود، گمانم که خواب بود
دیشب تو مال من شدی اما سراب بود
دیشب تمام ثانیه ها بوی مرگ داشت
دیشب سوال بی تو چرا؟ بی جواب بود

دیشب محال بود که بی گریه سر شود
دیشب قرار بود که عکس تو تر شود
دیشب شبی به رنگ شب پیش و پیش تر
دیشب نشد که بی تو شب من سحر شود

دیشب به یاد تو دلم آتش گرفت باز
دیشب تو یا خیال، من و چشم نیمه باز
دیشب کسی به سوی تو گویا اشاره کرد
دیشب مرا هوای تو دیوانه کرد باز

دیشب گذشت، با غمت امشب چه میکنم؟
دیشب و هرشب از تو دلی تازه میکنم
دیشب بهانه بود، من هر شب پرم ز عشق
دیشب ولی ندید کسی من چه میکنم

تو را دوس دارم

تو را به جای همه آنانی که نشناختم دوست دارم .
تو را به جای همه روزگارانی که نمی زیستم دوست دارم .
برای خاطر عطر نان گرم
و برفی که آب می‌شود
و برای نخستین گل‌ها
تو را به خاطر دوست داشتن دوست دارم .
تو را به جای همه کسانی که دوست نمی‌دارم دوست می‌دارم .
بی تو جز گستره‌ یی بی‌کرانه نمی‌بینم
میان گذشته و امروز.
از جدار آیینه‌ی خویش گذشتن نتوانستم
می‌بایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم
راست از آن گونه که لغت به لغت از یادش می‌برند.
تو را دوست می‌دارم برای خاطر فرزانه‌گی‌ات که از آن من نیست
به رغم همه آن چیزها که جز وهمی نیست دوست دارم
برای خاطر این قلب جاودانی که بازش نمی‌دارم
می‌اندیشی که تردیدی اما تو تنها دلیلی
تو خورشید رخشانی که بر من می‌تابی هنگامی که به خویش مغرورم
سپیده که سر بزند
در این بیشه‌زار خزان زده شاید گلی بروید
شبیه آنچه در بهار بوئیدیم

هوای دیدن تو

سر بر روی شانه های مهربانت می گذارم
عقده ی دل می گشاید گریه ی بی اختیارم
از غم نامردمی ها بغض ها در سینه دارم
شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم
دوست دار من
شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم
بی تو بودن را برای تو بودن دوست دارم
دوست دارم
خالی از خودخواهی من ،‌ برتر از آلایش تن
من تو را و.الاتر از تن ،‌ برتر از من دوست دارم
شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم
بی تو بودن را برای با تو بودن دوست دارم
دوست دارم
عشق صدها چهره دارد ،‌ دست تو ایینه دارش
عشق را در چهره ی ایینه دیدن دوست دارم
در خموشی چشم ما را قصه ها گفتگوهاست
من تو را در جذبه ی محراب دیدن دوست دارم
شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم
بی تو بودن را برای با تو بودن دوست دارم
در هوای دیدنت یک عمر در چله نشستم
چله را در مقدم عشقت شکستن ، دوست دارم
بغض سرگردان ابرم ، قله ی آرامشم تو
شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم
دوست دارم
عمق چشمان تو این دریای شفاف غزل را
بی نیاز از این زبان لال گفتن دوست دارم

میدونم دلگیری از من

من فکر چشمای تو ام ، تو بی خیال قلب من
با من بمون ، تنها نرو ، قید همه چی رو نزن

دیگه فکر نمی کنم ، که یه روزی بر می گردی
به چه قیمتی منو ، به خودت وابسته کردی

ان قدر غمم زیاده که دارم می سوزم این جا
ولی تو خیالتم نیست که دارم می میرم این جا

قلب من آروم نمی شه ، از روزی که رفتی بی من
دیگه برگشتی نداره ، می دونم دلگیری از من

من فکر چشمای تو ام ، تو بی خیال قلب من
با من بمون ، تنها نرو ، قید همه چی رو نزن

دیگه فکر نمی کنم ، که یه روزی بر می گردی
به چه قیمتی منو ، به خودت وابسته کردی

ان قدر غمم زیاده که دارم می سوزم این جا
ولی تو خیالتم نیست که دارم می میرم این جا

قلب من آروم نمی شه ، از روزی که رفتی بی من
دیگه برگشتی نداره ، می دونم دلگیری از من