یه روز پسر جوونی میره دم یه آرایشگاه و سرشُ می چسبونه به شیشه و از آرایشگر می پرسه : چقدر طول می کشه تا نوبت من بشه؟
آرایشگر یه نگاهی به مغازه اش میندازه و جواب می ده: حدود 2 ساعت دیگه؛ و پسره میره.
چند روز بعد دوباره پسره میاد و سرشُ می چسبونه به شیشه و می پرسه:
چقدر طول می کشه تا نوبت من بشه؟
دوباره آرایشگر یه نگاهی به مغازه اش میندازه و جواب می ده: حدود 3 ساعت دیگه؛ و پسر بازم می ره.
دفعه بعد که پسر جَوون میاد و این سوالُ می پرسه ، آرایشگره از یکی از دوستاش به نام بیل می خواد که بره دنبال طرف ببینه این آدم کجا می ره؟ ماجرا چیه؟! که هر دفعه میاد می پرسه کِی نوبتش می شه، اما تا جوابشو می گیره ، می ره و دیگه نمیاد؟!
بیل میره و بعد از مدتی در حالی که از شدت خنده اشک تو چشماش جمع شده بود بر می گرده.
آرایشگر ازش می پرسه : خوب چی شد؟ کجا رفت؟
بیل جواب میده: اول رفت داروخانه سر خیابون ، بعدم اومد بیرون ، رفت خونه ی تو :| !!
ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﻫﻮﺱ ﺑﺪ ﺍﺳﺖ !
ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﻫﻮﺱ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ
ﻫﻮﺱ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻥ
ﻫﻮﺱ ﻏﺮﻕ ﺷﺪﻥ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺗﻮ
ﻫﻮﺱ ﺑﻮﺳﯿﺪﻥ ﻟﺐ ﻫﺎﯼ ﺗﻮ
ﻫﻮﺱ ﻋﻄﺮ ﺗﻦ ﺗﻮ
ﻣﻦ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻫﻮﺱ ﺫﺭﻩ ﺍﯼ ﻫﻢ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮔﻨﺎﻩ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻢ !
ﺑﺮﺍﯾﻢ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﭼﻪ ﻓﮑﺮﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ؛
ﺩﯾﮕﺮ ﭼﻪ ﻓﺮﻗﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ !
ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﻮﺍﻡ
ﻋﺎﺷﻖ ﻫﻮﺱ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻥ
در پی گذشت سالها هنوزهم صدای قلب تو
نوازشگر روح خسته من است مادرم . .
روزت مبارک باد
.
.
“جوانی هایت”را با”بچگی هایم” پیر کردم
مرا به موی سپیدت ببخش مادرم
.
.
خداوندا زیباترین لحظه ها را نصیب مادرم کن
که زیباترین لحظه هایش را به خاطر من از دست داده است . . .
مادرم دوستت دارم ، روزت مبارک
.
.
مادر
ای باغبان هستی من
کهگاهِ روییدنم باران مهربانی بودی که به آرامی سیرابم کند
و گاهِ پروریدنم آغوشی گرم که بالنده ام سازد . . .
روزت مبارک
…
مادر! من هرگز بهشت را زیر پایت ندیدم،
زیر پای تو آرزوهایی بود که از آن گذشتی به خاطر من …
.
.
در آسمان آبی دلم، جایی برای ابرها نیست
مادرم! دعایم کن که با دعایت، دلم خانه دردها نیست
.
.
مادرم هستی من ز هستی توست تا هستم و هستی دارمت دوست !
.
.
مادر! در ستایش دنیای پرمهرت ، ترانه ای از اخلاص خواهم سرود
و گلدسته ای از مهر بر گردنت خواهم آویخت. روزت مبارک
.
.
مادر ای پرواز نرم قاصدک
مادر ای معنای عشق شاپرک
ای تمام ناله هایت بی صدا
مادر ای زیباترین شعر خدا
روزت مبارک
.
.
ای مادر عزیز که جانم فدای تـــو
قربان مهربانی و لطف و صفای تو
هرگز نشد محبت یاران و دوستان
همپایه محبت و مهر و وفـــای تو
.
.
آسودگی از من ندارد مادر
آسایش جان و تن ندارد مادر
دارد غم و اندوه جگر گوشه خویش
ورنه غم خویشتن ندارد مادر
.
.
توصمیمی ترازآنی که دلم می پنداشت،دل توباهمه آینه هانسبت داشت،
تو همان ساده دل سبز نجیبی که خدا،درمیان دل پاکت صدف آینه کاشت …
.
.
آغــــوش مـــادرت همــواره گــرم باشــد؛ تــا همــه ی بـی کســی هــایــت را در آن ذوب کنــی . . .
*روزت مبارک مادرم*
.
.
گر پادشاه عالم شوی
باز هم گدای مادری
.
.
گل های بهشت سایبانت مادر
یک دسته ستاره ارمغانت مادر
غیر تو کسی چشم به راهم باشد
قربان نگاه مهربانت مادر
.
.
مادرم ای بهتر از فصل بهار
مادرم روشن تر از هر چشمه سار
مادرم روزت مبارک ناز من
مادرم تنها تویی آواز من
.
.
نام تو رازی نوشته بر بال پروانه هاست
گلها همه به نام تو مشهورند
آیینه های از انعکاس نام تو می خندند
و من تنها برای تو می گویم
زندگی کن تا زنده بمانم مادر
…
سهم من از زندگی دستان پر مهر تو شد
می ستایم من تو را تا اخر عمر هـمسرمـ
در میان اوج تنهــــایی تو با من مانده ای
تا تو باشی من چه غم دارم ز دنیا هـمسرم
کاش میشد تا تمام عمــر همراهم شوی
تا نگردم گم به راه زنـــدگانی هـمسرم
در شب تار و غمین قلب من تو امدی
تا شدی تنها ستاره در شب من هـمسرم
آسمان آبی چشمان تو مال من است
تا زنم پر در میان آسمانت هـمسرم
زندگی از مهرو لبخند پر شور و شر است
عاشقم بر آن کلام مهربانت هـمسرم
چشمه پاک وزلال مهر تو جاری بود
تشنه ام هر دم به رود مهربانی هـمسرم
آسمان تار قلبم را تو روشن کرده ای
پس بمان در قلب بیتاب نگاهم همسرم
_____________________________________________________
نمیمیرد دلــــــی کــز عشق میگوید
و دستانی که در قلبی، نهــال مهـــــــر میکارد
نمیخوابد دو چشـــم عاشق نور و طلــــــــوع روشـن فردا
و خاموشی نــدارد، آن لبان آشنـــا، با ذکر خوبیها
نخواهد مُـــــــــــرد آن قلبی که در آن عشق جــــــــــــاوید است
_____________________________________________________
چشم می گذارم می شمارم آخرین نفسهایم را
قایم می شوی
خوب می دانم کجای سینه ی منی
اما هربار دلم خواسته از من ببری
چشم می گذاری
خودم را گم می کنم جای همیشگی ـ داخل کمد لباسهایت
در آغوش پیراهنی با دکمه های باز
جایی که هیچ وقت نخواهی پیدایم کنی تا خوابم ببرد
گاهی می ترسم از تاریکی! چشم از من برندار…!
_____________________________________________________
کسی با “موج موهایت ” کنار آمد به غیر از من؟
کسی با هستی اش پای قمار آمد به غیر از من؟
کدامین سنگدل فکر شکار افتاد غیر از تو؟
کدام آهو به میدان شکار آمد به غیر از من؟
تمام شهر در جشن “تماشا”ی تو حاضر شد
تمام شهر آن شب در شمار آمد به غیر از من
برایت دستمال کاغذی بودم،ولی آیا
کسی در لحظه ی بغضت به کار آمد به غیر از من؟
مرا از”جمع” خاطرخواه ها”منها” کن ای “حوا“
تو را کافیست “آدم” هرچه بار آمد به غیر از من
عاشقانه با تبریک روز زن مبارک
.
زن که باشی گاهی کم می آوری
دست هایی را که مردانگی شان امنیت می آورد
و شانه هایی را که استحکام آغوششان لمس آرامش را به همراه دارد.
دست خودت نیست زن که باشی گاهی دوست داری
تکیه بدهی… پناه ببری… ضعیف باشی…
دست خودت نیست زن که باشی گهگاه حریصانه بو میکنی دستهایت را
شاید عطر تلخ و گس مردانه اش لا به لای انگشتانت باقی مانده باشد.
زن که باشی گاهی میزنی زیر گریه که دلش بلرزد و صدایت کند:بانو . . .
دست خودت نیست زن که باشی گاهی رهایش می کنی و پشت سرش آب می ریزی
و قناعت می کنی به رویای حضورش به این امید که او خوشبخت باشد.
دست خودت نیست زن که باشی همه ی دیوانگی های عالم را بلدی
میتوانی زیر لب ترانه بخوانی و آشپزی کنی.
میتوانی جلوی آینه موهایت را شانه کنی و حس کنی نگاهش را
میتوانی ساعتها به امید گره خوردن شال دور گردنش ببافی
و در هر رج بوسه بکاری برای روزهای مبادا که کنارش نیستی…
زن که باشی باید صبور باشی مدارا کنی و با همه ی بغض ات لبخند بزنی
زن که باشی…
هزار بار هم که بگوید:دوستت دارد!!! بازهم خواهی پرسی:دوستم داری؟؟؟
و ته دلت همیشه خواهد لرزید…….
زن که باشی هرچقدرهم که زیبا باشی نگران زیباترهایی میشوی که شاید عاشقش شوند.
زن که باشی هروقت که صدایت میکند:خوشکلکم!!!
خدا را شکر میکنی که درچشمان او زیبایی
دست خودت نیست زن که باشی همه ی دیوانگی های عالم را بلدی.