-
شعرهای من
جمعه 22 مهرماه سال 1390 11:00
خسته شدم می خواهم در آغوش گرمت آرام گیرم.خسته شدم بس که از سرما لرزیدم... بس که این کوره راه ترس آور زندگی را هراسان پیمودم زخم پاهایم به من میخندد... خسته شدم بس که تنها دویدم... اشک گونه هایم را پاک کن و بر پیشانیم بوسه بزن... می خواهم با تو گریه کنم ... خسته شدم بس که... تنها گریه کردم... می خواهم دستهایم را به...
-
شعرهای من
جمعه 22 مهرماه سال 1390 10:52
" دیگر عادت کرده ام " به سلام ها دل نمی بندم، از خداحافظی ها غمگین نمیشوم.... دیگر عادت کرده ام به تکرار یکنواخت دوری و دوستی خورشید و ماه " بُر بزن اندیشه ات را ... " بار آخر ، من ورق را با دلم بُر میزنم ! بار دیگر حکم کن ، اما نه بی دل ! با دلت ، دل حکم کن ! حکمِ دل : هر که دل دارد بیندازد وسط ،...
-
شعرهای من
یکشنبه 17 مهرماه سال 1390 21:53
هرگز به کسى که براى احساس تو ارزش قایل نیست دل نبند، به خودت بیاموز هرکسى ارزش ماندن در قلب تو را ندارد اشک از دوریست سکوت از تنهایى لبخند از مهربانى پیام دادن از دلتنگى غصه ازحنجره ایست،که گره خورده به بغض، یک طرف خاطره ها،یک طرف فاصله ها،درهمه آوازها، حرف آخرزیباست،آخرین حرف تو چیست، تابه آن تکیه کنم؟حرف من دیدن...
-
شعرهای من
یکشنبه 17 مهرماه سال 1390 21:46
" دیگر عادت کرده ام " به سلام ها دل نمی بندم، از خداحافظی ها غمگین نمیشوم.... دیگر عادت کرده ام به تکرار یکنواخت دوری و دوستی خورشید و ماه " بُر بزن اندیشه ات را ... " بار آخر ، من ورق را با دلم بُر میزنم ! بار دیگر حکم کن ، اما نه بی دل ! با دلت ، دل حکم کن ! حکمِ دل : هر که دل دارد بیندازد وسط ،...
-
شعرهای من
پنجشنبه 14 مهرماه سال 1390 09:41
بی تو من بلبل بی بال و پرم بی صدا و خسته و دربه درم بی تو من شب زده ای بی یارم طعم سرد نفس مردابم بی تو من تشنه زبوی عشقم در پی عطر تن معشوقم بی تو من دیر نشینی تنهام بدنم خشک و گلی گریانم بی تو گیجم بی تو من حیرانم در پی ملتمسی نالانم بی تو من خسته در این دشت کویر مویه کن جامه دران خاک به تن می رانم خواب شیرین شهر...
-
شعرهای من
جمعه 8 مهرماه سال 1390 13:48
خاطرم نیست تو از بارانی یا که از نسل نسیم ، هرچه هستی گذرا نیست هوایت ، بویت ... فقط آهسته بگو . . . با دلم می مانی . . . نامه ای بر اب و باد وای که چقدر سر انگشت خسته بر بخار شیشه این پنجره ها کشیدم و..... تو نیامدی نیامدی تا ببینی بی توچه تنهایم نیامدی تا شاید وجدانت راحت بماند نیامدی تا نشونی تمام وجودم فریاد می زد...
-
نوشته های من
پنجشنبه 7 مهرماه سال 1390 23:42
قوی ترین آدم جهان هم که باشی وقت هایی هست که دستی باید لمس ات کند تنی تن ات را داغ کند و لبی طعم لب ات را بچشد مستقل ترین آدم جهان هم که باشی وقت هایی هست که دلت پر میزند برای کسی که برسد و بخواهد که آرام رانندگی کنی و شام ات را نخورده روی میز نگذاری و بروی مسافرترین آدم دنیا هم دست خطی می خواهد که بنویسد برایش "...
-
نوشته های من
پنجشنبه 7 مهرماه سال 1390 23:36
استعداد عجیبی در شکستن داری قلب ... غرور ... پیمان استعداد عجیبی در نشستن دارم به پای تو ... به امید تو ... در انتظار تو
-
عکسهای نوجوانی تا مراسم عروسی گوگوش بسیار نایاب
پنجشنبه 7 مهرماه سال 1390 23:19
عکسهای نوجوانی تا مراسم عروسی گوگوش بسیار نایاب
-
شعرهای من
سهشنبه 5 مهرماه سال 1390 22:30
حقیقت دارد تو را دوست دارم در این باران می خواستم تو در انتهای خیابان نشسته باشی من عبور کنم سلام کنم لبخند تو را در باران می خواستم می خواهم تمام لغاتی را که می دانم برای تو به دریا بریزم دوباره متولد شوم دنیا را ببینم رنگ کاج را ندانم نامم را فراموش کنم دوباره در اینه نگاه کنم ندانم پیراهن دارم کلمات دیروز را امروز...
-
شعرهای من
سهشنبه 5 مهرماه سال 1390 22:27
" زندگی تسلسل بادکنک هاست...!!! " همه ی بادکنک ها روزی می ترکند . ..! حقایق و رویاهای زندگی چون بادکنکی است که کودکی در دست گرفته و به دنبال خود می کشد... کودک با شنیدن صدای ترکیدن بادکنکش به گریه می افتد ،.. اما بعد... به دنبال بادکنک تازه ای می گردد . .. زندگی تسلسل بادکنک هاست...!!! " دستم را رها...
-
شعرهای من
یکشنبه 3 مهرماه سال 1390 23:54
بی جهت دیوانه ام کردی و گریاندی چه خوش مستانه بردی ره به قلبم تیر کوباندی تو این دیوانه دل، حیرانه دل را خوب سوزاندی نگفتی آخر او در این میانه خرد و نادان است!؟ چرا تو بی جهت دیوانه اش کردی و گریاندی؟ دلم حیران و سرگردان رویایی است رویایی تو او را همچو نعشی روی تابوتش بخواباندی به دو چشم پریشان و نگاهی منتظر سوگند که...
-
شعرهای من
جمعه 1 مهرماه سال 1390 19:11
شقایق گفت با خنده نه تب دارم، نه بیمارم اگر سرخم چنان آتش، حدیث دیگری دارم ...گلی بودم به صحرایی، نه با این رنگ و زیبایی نبودم آن زمان هرگز، نشان عشق و شیدایی یکی از روزهایی، که زمین تب دار و سوزان بود و صحرا در عطش می سوخت، تمام غنچهها تشنه و من بیتاب و خشکیده، تنم در آتشی میسوخت ز ره آمد یکی خسته، به پایش خار...
-
شعرهای من
جمعه 1 مهرماه سال 1390 10:56
" زیباست " " سخنی از مولایم علی " به سلامتی شون " به سلامتی اونایی که... به پدر و مادرشون احترام میزارن و میدونن تو خونه ای که بزرگترها کوچیک بشن.... کوچیکترها هرگز بزرگ نمیشن ...... " من کجای این نمایشم؟ " حرف هایم را تعبیر میکنی.. سکوتم را تفسیر.. دیروزم را فراموش.. فردایم را...
-
اعدام قاتل داداشی+عکس+18
چهارشنبه 30 شهریورماه سال 1390 19:52
اعدام قاتل داداشی+عکس قاتل داداشی در زمان رفتن به روی چهارپایه دو بار پایش لغزید و با صدای بلند گریه میکرد و طلب بخشش داشت. مهمترین حاشیههای مراسم اعدام روحالله داداشی عبارتاند از: از حدود ساعت یک بامداد جمعیت کثیری از مردم استان البرز در محل اجرای حکم واقع در خیابان پونه گلشهر کرج حضور یافته و در نهایت حدود 15...
-
شعرهای من
شنبه 26 شهریورماه سال 1390 23:46
" اعتماد نکن " به تعظیم مردم این زمانه اعتماد نکن... تعظیم آنان همانند خم شدن دوسر کمان است هرچه به هم نزدیکتر شوند تیرش کشنده تر است. " روی سینه ات به خواب میروم " اگر یک روز از زندگی من باقی مانده باشد، از هر جای دنیا چمدان کوچکم را میبندم راه میافتم ایستگاه به ایستگاه مرز به مرز، پیدایت...
-
نوشته های من
سهشنبه 22 شهریورماه سال 1390 17:57
در وجودم چیزی هست که تو را نجوا می کند ... و تنها عشق مرا رها می کند ... و نور آن نگاهی ست که تو به من روا می کنی ... پس عشق و نور را از من دریغ نکن و بر من بتاب که بی عشق تو ؛ بی نگاه تو ؛ بی تو رو به غروب رهسپارم.... مرا به طلوعی دیگر برسان گفتگوی ماه و نابینا: نابینا گفت: دوستت دارم ماه گفت تو که منو نمی بینی چطوری...
-
نوشته های من
دوشنبه 21 شهریورماه سال 1390 12:11
نگاهت را به کسی دوز که قلبش برای تو بتپه چشمانت را با نگاه کسی اشنا کن که زندگی را درک کرده باشه سرت را روی شانه های کسی بگذار که از صدای تپشهای قلبت تو را بشناسه آرامش نگاهت رو به قلبی پیوند بزن که بی ریاترین باشه لبخندت را نثار کسی کن که دل به زمین نداده باشه رویایت رو با چهره ی کسی تصویر کن که زیبایی را احساس کرده...
-
شعرهای من
شنبه 19 شهریورماه سال 1390 20:05
در ضمیرت اگر این گل ندمیده است هنوز، عطر جان پرور عشق گر به صحرای نهادت نوزیده است هنوز دانه ها را باید از نو کاشت! آب و خورشید و نسیمش را از مایه جان خرج می باید کرد . رنج می باید برد ، دوست می باید داشت ! با نگاهی که در آن شوق برآرد فریاد با سلامی که در آن نور ببارد لبخند دست یکدیگر را بفشاریم به مهر جام دلهامان را...
-
شعرهای من
پنجشنبه 17 شهریورماه سال 1390 22:51
کاش یادت نرود ؛ روی این نقطه پررنگ بزرگ ؛ بین ناباوری آدمها ؛ یک نفر میخواهد که به یادت باشد ؛ نکند کنج هیاهو بروم از یادت !! خاطرمان باشد شاید سالها بعد در گذر جاده ها بی تفاوت از کنار هم بگذریم و بگوییم آن غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود...!! در زمینی که ضمیر من و توست، از نخستین دیدار ، هر سخن ، هر رفتار ، دانه هایی...
-
شعرهای من
پنجشنبه 17 شهریورماه سال 1390 22:45
" تو تنها مردی ... " من را زیاد دوست داشته باش " پدر " تو تنها مردی هستی ک ه دوست داشتنت بی طمع است و بوسه هایت بوی گل می دهد ....! من دستان پینه بسته ات را میبوسم . . . ! " گرانبهاترین سکوت " اندیشیدن به تو گرانبهاترین سکوت من است طولانیترین و پرهیاهوترین سکوت .... تو همیشه در منی مانند...
-
شعرهای من
چهارشنبه 16 شهریورماه سال 1390 17:24
" ﺑﺎﻭﺭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ او ﻫﻢ ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍهد ،ﻣﯽ ﺗﻮﺍند " او ﯾﮏ ﺯن است! ﻧﻪ ﺟﻨﺲ ﺩﻭﻡ، ﻧﻪ ﯾﮏ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺗﺎﺑﻊ، ﻧﻪ ﯾﮏ ﺿﻌﯿﻔﻪ، ﻧﻪ ﯾﮏ ﺗﺎﺑﻠﻮﯼ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﺷﺪﻩ، ﻧﻪ ﯾﮏ ﻋﺮﻭﺳﮏ ﻣﺘﺤﺮﮎ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﺸﻢ ﭼﺮﺍﻧﯽ، ﻧﻪ ﯾﮏ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﯽ ﻣﺰﺩ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﻗﺖ .... ﺑﺎﻭﺭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ او ﻫﻢ ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍهد ، ﻣﯽ ﺗﻮﺍند ﺧﯿﺎﻧﺖ کند، ﺑﯽ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﻭﺑﯽ ﺍﺣﺴﺎﺱ باشد، ﺑﯽ ﺍﺩﺏ ﻭ ﺷﻨﯿﻊ باشد، ﺑﯽ ﻣﺒﺎﻻﺕ ﻭ ﮐﺜﯿﻒ...
-
شعرهای من
شنبه 12 شهریورماه سال 1390 12:03
" دل من ... " خیاط خوبی ست خدا اما دل مرا، به عمد یا سهو،نمی دانم!!... شاید بی هوا تنگ به سینه ام کوک زد... " اگـر بـرای او هـسـتـی کـه هـیـچ . . . " مـ ـن ... مـعـنـی ایـن ( م ) آخـر را نـمـی فـهـمـم کـه ایـن دخـتـرک آخـر اسـم تـ ـو مـی گـذارد . . . اگـر بـرای او هـسـتـی کـه هـیـچ . . . امـا اگـر...
-
شعرهای من
جمعه 11 شهریورماه سال 1390 13:37
" کاش می شد " کـاش می شد مـثـل یـک " در " بـه رفـتـن و آمـدن آدمـها ، عـادت کنیم ... ! " گاهی باید " گاهی........ باید آدمهای اطرافت رو کنار بذاری ! بعضی ها رو برای یک ساعت ...... و بعضی ها رو برای همیشه....... " پرواز کن " پرواز کن آنگونه که می خواهی.... ! و گرنه !! پروازت می...
-
SMS Haye Sare Kari & KhanDe Dare Eyde Fetr
چهارشنبه 9 شهریورماه سال 1390 19:06
خبردار شدم از امشب ماه گرفتگى شروع می شه! متاسفم که باید بگم اگر منو بگیرن حالا حالاها باید روزه بگیرى! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * فطر آمده خوردنی فراوان بخورید پیتزا و کباب و مرغ بریان بخوریـد دزدانه اگر در زمضان می خوردید شوال رسیده پس نمایان بخورید * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *...
-
شعرهای من
چهارشنبه 9 شهریورماه سال 1390 18:44
دوستت دارم ! دوستت دارم چون تنهاترین ستاره زندگی منی ! دوستت دارم چون زیباترین خاطرات منی ! دوستت دارم چون تنها ترین مصراع شعر منی ! دوستت دارم چون زیباترین لحظات زندگی منی ! دوستت دارم چون تنها ترین فکر تنهایی منی ! دوستت دارم چون زیباترین رویای خواب منی ! دوستت دارم چون به یک نگاه عشق منی . . . وقتی قلبی می سوزد !...
-
شعرهای من
سهشنبه 8 شهریورماه سال 1390 22:36
" به خانه من بیا " خدایا قادر نیستم خود را به خانه تو برسانم لطفا تو خود به خانه من بیا...!! " نمیدانم چرا " نمـــی دانم چــــرا این روزهــــا....... در جـــواب هـــرکــــه از حـــالم مـــی پرســــد تـــا مــــی گویــــم " خوبــــــــم " چشمـــــانم خیس مــــی شـــــود...
-
خداحافظی مهناز افشار از سینما
دوشنبه 7 شهریورماه سال 1390 23:49
مهناز افشار در گفتوگویی با انتقاد از فریدون جیرانی اعلام کرده است که قرار بوده در برنامه نقد و تحلیل فیلم "قصه پریا" در برنامه هفت حضور پیدا کند اما پس از ممانعت حضور وی در تلویزیون تنها چند دقیقه قبل از شروع برنامه به وی اجازه حضور دادهاند. افشار در این گفتوگو از رد کردن پیشنهاد بازی در فیلم "درباره...
-
شعرهای من
دوشنبه 7 شهریورماه سال 1390 12:06
" آینه در آینه " چهار دیواری دلم را آیینه کاری میکنم تا به هر سو بنگری خود را ببینی هزاران بار آینه در آینه مکرر شود تصویرت! " اعماق خیال " بافته های رویایم را آنچنان بلند به هم می تنم تا بتوانم از اعماق خیال به بلندای واقعیت بکشانمت... " خاطره ... " خاطِـــره الکــل نیستــــــــ که...
-
شعرهای من
یکشنبه 6 شهریورماه سال 1390 20:10
" نگذار بد قول شوم " من تو را به دلم قول داده ام نگذار بد قول شوم ....... " تو بگو ... منتظرم " زندگی چیست؟ به کجای آن باید امیدوار بود؟ در کجای آن عشق معنی واقعی خود را دارد ؟ معرفت را در کجای آن باید جستجو کرد ؟ در کجای آن دوست نمک خور و نمکدان شکن نیست ؟ در کجای آن دوروئی نیست ؟ در کجای آن دروغ...