آهو دختری بی عشق

ترفند ،جوک ، شعر ،کامپیوتر و ....

آهو دختری بی عشق

ترفند ،جوک ، شعر ،کامپیوتر و ....

عکسهای عروسی آرش با بهناز


مراسم ازدواج این هنرمند بین المللی در هتلی 5 ستاره در دوبی سیتی و در کنار منظره ای مسحور کننده از سواحل زیبای خلیج فارس و به سبک کاملا ایرانی انجام شد.

تعدادی از شخصیت های سرشناس ورزشی و هنری سوئدی نیز از جمله میهمانان حاضر در این مراسم بودند که بخش اعظم آن با موسیقی ایرانی و رقص همراه بود.




آرش در سال 2004 در جریان یک یک تورنمنت تنیس با بهناز آشنا شد و اینک پس از 7 سال آشنایی این دو رسما پیوند زناشویی بستند.

هم آرش (34 ساله) و هم بهناز (29 ساله) متولد ایران هستند اما بخش بزرگ زندگی خود را در سوئد زندگی کرده اند و هر دو مقیم شهر مالمو در جنوب سوئد هستند.

آرش هنگامی که 10 ساله بود به همراه والدینش به سوئد مهاجرت کرده است.

تحصیلات او در زمینه طراحی ساختمان است و از سن 18 سالگی در زمینه موسیقی فعالیت داشته است.



آرش و خانواده‌اش پس از مهاجرت به سوئد در ابتدا در شهر اپسالا زندگی می کردند و پس از آن به شهر مالمو در جنوب سوئد نقل مکان کردند. جایی که آرش کماکان در آن زندگی میکند.

آرش به دلیل اشتیاق زیادش به موسیقی، پس از رفتن به کالج، شروع به آهنگ سازی کرد. در ابتدا کار خود را در گروهی به همراهی کامرون کارتیو و چند تن دیگر آغاز کرد که در کلوپ‌ها و بارها می‌خواندند. اما پس از آنکه آرش در موسیقی پیشرفت بیشتری کرد، سرانجام پس از تلاش فراوان نخستین آلبوم خود را در ۲۲ سپتامبر سال ۲۰۰۴ منتشر نمود. او سریعا در جدول‌های موسیقی تاپ ۱۰ سوئد شماره یک شد و پس از مدتی نیز در تمام اروپا به شهرت رسید و آلبوم او سومین آلبوم پر فروش شناخته شد.



آرش بواسطه استقبال گسترده دای که از ترانه هایش در سطح بین المللی بعمل آمده از شهرت جهانی برخوردار است.


به خدام میسپارمت...


بعد رفتنت عزیزم بسکه تنهایی کشیدم

 قامتم خمیده ازبس عشقتو به دوش کشیدم

تو غم بی همزبونی خیلی کشتم لحظه هامو

روی برگه های شعرم خالی کردم عقده هامو.....

خاطرت جم هرجا باشی توی غربت یه کسی هست

خاطراتت زندگیشه اون غریبه خاطرت هست!!!!!!!!!!

اون که تو هفت آسمونش یه ستاره ام نداره

اون منم که دل خوشیشه گل من کسی رو داره..

مثل دیگرون نبودم سر راهتو نشستم

میدونستم نمیایو چشم به جاده ها نشستم

خاطرت جم تو دل من تو حسابت پاکه پاکه

این خطای دل من بود اون که افتاده به خاکت....

تو روزایی که نبودی نمیدونی چی کشیدم

صبح تا شب زخم زبون از هر غریبه ای شنیدم

گل من سرت سلامت تو که خوش باشی غمم نیست

این همیشه ارزومه پس دلیل ماتمم نیست

دیگه از گریه گذشته به جنون کشیده کارم

تو که خوشبختی عزیزم دیگه غصه ای ندارم



خیلی ممنون .......

 

 خیلی ممنون .......

 

  

میگی هنوز تو فکرمی بعضی شبا خواب نداری

 

میگن با یکی دیدنت میگن خیلی دوستش داری

 

میگی مگه میشه من و یه روز فراموش بکنی

 

میگن به هر چی اون بگه بدون شک گوش میکنی

 

گوشی و برمیداری و چند وقت یه بار زنگ میزنی

 

چند وقت یه بار به آرزوم به رویاهام زنگ میزنی

 

بعدش شلوغ میشه سرت یهو میگی باید بری

 

خوب میدونم تو زندگیم خیلی باشی مسافری

 

خیلی ممنون که میپرسی حالمو

 

خیلی ممنون نگرانی واسه من

 

خیلی ممنون که میخوای بدونی با کیم ؟ کجا ؟

 

خیلی ممنون پس چرا دلت نمیسوزه واسه ساده گیام

 

گوشی و برمیداری و چند وقت یه بار زنگ میزنی

 

چند وقت یه بار به آرزوم به رویاهام زنگ میزنی

 

بعدش میگی شاید باید از هم دیگه دور بمونیم

 

میگی باید سعی بکنیم سخته ولی ما میتونیم

 

تو اونی که اومد یه روز از آسمون نیستی

 

تو اونی که میخواست من و تا پای جون نیستی

 

تو اونی که بهشت و آورد رو زمین ، نیستی

ادامه مطلب ...

ღღ ღღ ღღ

ღღ    ღღ ღღ  

قول میدم وقتی که نیستی عکســــــــــــــــــــــــــــــــــــــتو بقل نگیرم 

قول میدم روزی هزاربار واسه اشکـــــــــــــــــــــــات نمیرم  

قول میدم وقتی که نیستی پا رو عشـــــــــق تو نزارم  

قول میدم در انتظارت چشمــام و به در ندوزم

      ღღ    ღღ 

 

 

منو ببخش .....

 

ببخش که تنهات میزارم ....

 

گریه نکن عزیز بی گناه من

 

من و ببخش بگذر از اشتباه من

 

گناهم و بزار به پای سرنوشت

 

به پای اون که قصه ما رو نوشت

 

نمیتونم این دل و سر به راه کنم

 

ازم نخواه باز تو چشمات نگاه کنم

 

من ببخش گناه عشق گردن من

 

من و ببخش حرف گذشته رو نزن

 

مرگه برام گریه بی صدای تو

 

گریه نکن فدای گریه های تو

 

سخته برام اما باید از تو گذشت

 

باید برم اینجوری بوده سرگذشت

 

من و ببین ، ببین که گرم رفتنم

 

گریه نکن این من واقعی منم

 

باید برم فرصت موندن ندارم

 

من و ببخش ، ببخش که تنهات میزارم

 

 

 احساس .... 

 

 اگه احساسمو کشتی       اگه از یاد من و بردی

 

  اگه رفتی بی تفاوت        به غریبه سر سپردی

 

 بدون اینو که دل من       شده جادو به طلسمت

 

 یکی هست اینور دنیا       که تو یادش مونده اسمت

 

 

I♥U

 

دیشب فرشته ای فرستادم تااز تو مواظبت کنداماوقتی رسید توخواب

 

 بودی زود برگشت وگفت:

 

هیچ فرشته ای نمی تواند مواظب فرشته ای دیگر باشد.


I♥U

تمام زندگیم را دلتنگی پر کرده است...



دلتنگی از کسی که دوستش داشتم و عمیق ترین درد ها و رنجهای عالم را در رگهایم جاری کرد !

درد هایی که کابوس شبها و حقیقت روزهایم شد٬ دوری از تو حسرتی عمیق به قلبم آویخت و پوست تن کودک عشقم را با تاولهای دردناک داغ ستم پوشاند .  

 دلتنگی برای کسی که فرصت اندکی برای خواستنش ٬ برای داشتنش داشتم.   

دلتنگی از مرزهایی که دورم کشیدند و مرا وادار کردند به دست خویش از کسانی که دوستشان دارم کنده شوم .

در انسوی مرزها دوست داشتن گناه است ٬ حق من نیست ٬ به اتش گناهی که عشق در آن سهمی داشت مرا بسوزانند .

رنجی انچنان زندگی مرا پر کرده است٬ آنچنان دستهای مرا از پشت بسته است٬ آنچنان قدمهای مرا زنجیر کرده است که نفسهایم نیز از میان زنجیر ها به درد عبور می کنند . . .  

دوست داشتن تو چنان تاوان سنگینی داشت که برای همه عمر باید آنرا بپردازم ... و من این تاوان سنگین را با جان و دل پذیرا شدم .   

همه عمر ٬ داغ تو بر پیشانی و دلم نشسته است و مرا می سوزاند .   

تو نمایش زندگی مرا چنان در هم پیچیدی که هرگز از آن بیرون نیایم. . . آنقدر دلتنگ دوریش هستم .. آنقدر دلتنگ سرنوشت خویشم .. آنقدر دل آزرده عشق تو هستم که همه هستیم را خوره بی کسی و تنهایی می جود . . .  

 به او نگاه می کنم ٬ به او که چون بهشت بر من می پیچد و پروازم می دهد .   

به او که لبهایش از اندوه من می لرزند .   

به او که دستهای نیرومندش ٬عشقی که سالها پیش اجازه اش را از من گرفتند جرعه جرعه به من می نوشاند . . . . .   

به او که چشمهایش در عمق سیاهی می خندید و دنیایم را ستاره باران می کرد.   

به او که باورش کردم و دل به او باختم 

به او که دلم می خواهد در آغوشش چشمهایم را بر هم بگذارم و هرگز ٬ هرگز ٬هرگز به روی دنیا بازشان نکنم .   

 به او که تکه ای از قلب مرا با خود خواهد برد   

به او که مرزهای سرنوشت ٬ سالها پیش دوریش را از من رقم زده است. سراسر زندگیم را اندوهی پر کرده است که روزها و ماهها از این سال به سال دیگر آنها را با خود می کشم و میدانم که زمان ٬ شاید زمان ٬ داغ مرا بهبود بخشد ولی هرگز فراموش نخواهم کرد که از پشت این دیوار شیشه ای نگاهش چگونه عمق وجودم را لرزاند .   

لبهایش لرزش لبهایم را نوشید و دستانش ترس تنم را چید و نفسهایش برگهای رنگین خزان را به باران عاشقانه بهار سپرد .