آهو دختری بی عشق

آهو دختری بی عشق

ترفند ،جوک ، شعر ،کامپیوتر و ....
آهو دختری بی عشق

آهو دختری بی عشق

ترفند ،جوک ، شعر ،کامپیوتر و ....

جوکهای مودبانه

یک روز یه مافوق به زیر دستش می گه تا ساعت 12 شب این برگه جریمه رو تموم کن . اونم تمام بر گه ها روتمام میکنه به جز یکی تا به یک موتور سوار می رسه .ازش کارت بیمه وگواهی نامه میخواهد همه رو داره حتی کلاه هم داره درحالیکه سرباز درمونده میپرسه این وقت شب تنهاچرا امدی بیرون ؟ اونم میگه من که تنها نیستم خدا وپیغمبروامام هم با من اند. سرباز میگه خوب حالا سه ترکه میکنی اینم جریمت!


یه روز حضرت محمد میره تو غار حرا بعد خدا بهش میگه اقرا ربک الذی خلق حضرت محمد میگه خدا این که گفتی یعنی چه؟

 

یارو زبونش میگرفته میره داروخونه میگه: آقا اشپیل داری؟ میگه: اشپیل دیگه چیه؟ میگه: بابا اشپیل دیگه. یارو میگه: یعنی چی؟ درست تلفظ کنین من بفهمم. یارو میگه: بابا جان اشپیل، دیگه! یارو میگه: آقا من که نمیفهمم شما چی میگین، بگذارین به همکارم بگم شاید اون بفهمه. رفیق یارو هم زبونش میگرفته، میاد. بهش میگه: آقا اشپیل دارین، یارو هم میره براش یه چیزی میاره بهش میده و میره، بعد همکارای یارو ازش میپرسن: این چی میخواست؟ میگه: اشپیل! میگن: بابااین اشپیل دیگه چه کوفتیه!؟ اصلاً برو یکم از این اشپیل ور دار بیار ببینیم چیه. یارو میره و بر میگرده میگه: اشپیل تموم شد

 

مامانه برا بچش لالایی می خونده یه نیم ساعتی که می گذره بچهه میگه خوب دیگه مامان خفه شو می خوام بخوابم

 

یک بابایی حواسپرتی داشته، میره کلاس "مِدیتیشن" یک روز رفیقش ازش میپرسه: رضا دیروز عصرکجا بودی؟ - کلاس داشتم. - ااِاِِ.. ایول بابا... کلاس چی؟ - ... ... ای بابا... یادم رفته اسمشو... چی بود ... یک جور اسم گل بود به گمونم! - رز؟ - نه. - شقایق؟ - نه - نرگس؟ - آهاا! ایول... نرگس جون، قربونت یک دقیقه از آشپزخونه بیا، بگو اسم این کلاسی که من میرم چیه؟

 

ملا نصرالدین خرش رو گم کرده بود و داشت خدا رو شکر میکرد ازش میپرسن: ملا چرا داری اینقدر شکر میکنی؟ ملا میگه: خدارو صد هزار مرتبه شکر من سوار خر نبودم وگرنه الان خودم هم با اون زبان بسته گم شده بودم

 

اصفهونیه و رشتیه و ترکه با هم یکجا کار میکردن. یک روز ساعت ناهار, اصفهونیه ظرف غذاشو باز میکنه، میبینه قورمه‌سبزیه, میگه: ااای بازم قرمه سبزیِس! اگه فردا باز قورمه‌سبزی باشه، من خودمو از این برج پرت میکنم پایین! بعد رشتیه ظرف غذاشو باز میکنه، میبینه کله ماهی داره .. اونم شاکی میشه، میگه: ااووو! اگه فردام همین باشه منم خودمو پرت میکنم پایین! آخری ترکه ظرف غذا رو باز میکنه، کوفته داره.. حالش به هم میخوره، میگه: ایلده اگه منم این ظرفو فردا باز کنم ببینم کوفته‌س.. خودمو پرت میکنم پایین! خلاصه فردا سه نفری میان سر کار و در غذاها رو باز میکنند و از قضا هر سه تا تکراری بوده، اینها هم خودشون رو پرت میکنند پایین! باری، پلیس میاد واسه تحقیقات و بازجوه خِـرِ زناشون رو میگیره که نقصیر شماهاست! زن اصفهونیه میگه: جناب سروان من نمیدونستم, تو خونه هم هروقت قورمه‌سبزی درست میکردم میخورد غر نمیزد! زن رشتیه میگه: اووو! تو رشت همه کله ماهی میخورن، من روحمم خبر نداشت این دوست نداره. زن ترکه میگه: جناب سروان به ولله من یه هفته بود خونة مادرم بودم, این خودش واسه خودش غذا درست میکرد!!!

 

یه ابادانیه میخواست فرار کنه خارج ولی راهشو بلد نبود رفت لب مرز دید بعضی ها میرن تو پوست گوسفند و از مرز عبور می کنن خوشحال شدکه راهشو پیدا کرده. رفت نزدیک مرز و رفت تو پوست یه گوسفند همینکه رسید به مرز پلیس دستگیرش کرد وبه زندان انداخت.از پلیسه پرسید: این همه ادم رفتند تو پوست گوسفند واز مرز عبور کردند چطور شد که شما فقط منو دیدی؟ پلیسه گفت : اخه پدرسوخته کدوم گوسفندیه که عینک ریبون میزنه؟

 

ارمنیه و ترکه و رشتیه و اصفهانیه یک عمر رفیق بودن. باری، از بخت بد، ارمنیه مرحوم میشه، باقی رفقا هم میرن تشییع جنازش. رسم این ملت هم گویا این بوده که هرکدوم از نزدیکان باید دم آخری یک پولی مینداختن تو قبر. خلاصه اول ترکه میره بالاسر قبر و کلی گریه زاری میکنه و آخر هم دست میکنه، ده تا هزاری میندازه تو قبر. بعد رشتیه میاد باز کلی آه و ناله میکنه و بعد هم دست میکنه ده تا هزاری میندازه تو قبر. آخری نوبت اصفهانیه میشه، میاد جلوی قبر کلی گریه زاری میکنه، آخرش هم با بغض میگه: شرمنده، من صبح وقت نشد برم بانک پول بگیرم. بعد یک چک سی‌هزارتومنی می‌نویسه میندازه تو قبر، بیست‌هزارتومن بقیشو برمیدار

 

یه روز یه خره لنز میزنه، میره تو جنگل. همه حیوونا نیگاش میکردن میگه: چیه! تا حالا آهو ندیدین

 

یه روز از یه پایین شهری می پرسن "زن ذلیلی" یعنی چی؟ میگه: همونیه که بالا شهریها بهش میگن تفاهم

 

سه نفر می‌خواستن حکم بازی کنن، یک پا کم داشتن. یکیشون میگه: اصغرجون قربون دستت،‌ ببین کسی رو سر کوچه گیر میاری؟ اصغر از پنجره یک نگاه میندازه تو کوچه،‌ می‌بینه یک بابایی واستاده سر چهار راه، دستش رو هم کرده تو جیب شلوارش، داره واسه خودش سوت می‌زنه. اصغر از همون بالا داد می‌زنه: آقا! بازی میکنی؟!! یارو هول میشه،‌ میگه:‌ نه به خدا،‌ دارم تنمو می‌خارونم

 

یه روز یه فیله داشت تو رودخونه شنا میکرد یه مورچه میاد بیرون میگه:‌آقا فیله یه دقه میای بیرون فیله میگه : واسه چی مورچه میگه : یه دقه بیا فیله هم میاد بیرون مورچه خوب فیله رو نگا میکنه بعد میگه: خوب هیچی برو فیله کلافه میشه میگه: دددددددددد یعنی چی مورچه میگه : هیچی فکر کردم که مایومو تو پوشیدی!!!

 

دوتا مگس سر یه گه نشسته بودن داشتن گه خوری میکردن مگس اولیه میگه:‌میدونی این گهی که ما میخوریم مال یکی که اسهال شده بود مگس دومی میگه: ااااااااااااااااااااااااااااا سر غذا حالم به هم نزن!!!

 

دو تا برادره آخره شر بودن، خوار همه محل رو سرویس کرده بودن، دیگه هروقت هرجا یک خراب کاریی میشده، ملت میدونستن زیر سر این دوتاست. خلاصه آخر بابا ننشون شاکی میشن، میرن پیش کشیشِ محل، میگن:‌ تورو خدا یکم این بچه‌های مارو نصیحت کنید،‌ پدر مارو درآوردن. کشیشه میگه: ‌باشه، ولی من زورم به جفتِ اینا نمیده، باید یکی یکی بیاریدشون. خلاصه اول داداش کوچیکه رو میارن، کشیشه ازش میپرسه: پسرم، ‌می‌دونی خدا کجاست؟ پسره جوابشو نمی‌ده، همین جور در و دیوار ر و نگاه می‌کنه. باز یارو می‌پرسه: پسرجان، می‌دونی خدا کجاست؟ دوباره پسره به روش نمیاره. خلاصه دو سه بار کشیشه همینو می‌پرسه و پسره هم بروش نمیاره، آخر کشیشه شاکی میشه، داد میزنه: بهت گفتم خدا کجاست؟!! پسره می‌زنه زیر گریه و در میره تو اتاقش، در رو هم پشتش می‌بنده. داداش بزرگه ازش می‌پرسه: چی شده؟ پسره میگه: بدبخت شدیم! خدا گم شده، همه فکر می‌کنن ما برش داشتیم

 

یه ترکه ویه عربه داشتند با هم دعوا میکردند وبه هم فحش میدادندیهو.ترکه شروع میکنه به خندیدن میگن چرا میخندی ؟میگه اخه من دارم بهش فحش میدم اون داره برام قران میخونه

 

عملیه شب جمعه نشسته بوده تو حیاط واسه خودش بساط میزونی جور کرده بوده و تو حال بوده، که یهو یک توپ از آسمون میاد میزنه بساط منقل و وافورش رو به گند میکشه. خلاصه بدبخت صاب وافور همینجوری هاج و واج نشسته بوده داشته به شانس گند خودش لعن و نفرین میفرستاده، که یهو صدای زنگ در بلند میشه و حالا زنگ نزن کی زنگ بزن! جناب عملی با هزار بدبختی، خودشو میرسونه دم در، میبینه پشت در یک بچه ده-یازده ساله واستاده، هی داد میزنه: توپم...توپم! یارو خیلی شاکی میشه، میگه: ای بی ظرفیت!! بابا خوب منم توپم... دیگه نمیام کاسه کوزه مردم رو بهم بزنم که!!!

 

به یه بابایی میگند:شنیدی رئیسِ بهشت زهرا رو گرفتند؟ میگه نه! واسه چی؟ میگند: آخه سئوالهای شب اول قبر را لو داده

 

یه روز به یه معتاده می گن: تو بیژنی؟ میگه: نه من ژن دارم

 

یه روز دختره و پسره داشتن تو خیابون قدم میزدن دختره بر میگرده به دوست پسرش میگه : دوس داری اونجائی رو که دیروز آمپول زدم رو نشونت بدم ؟؟ پسره همچین با هول میگه آره آره .. دختره میگه : اون ساختمون روبروئی طبقه دوم

 

یه نفر به دوستش میگه من دیشب خواب دیدم دوتایی رفتیم اون دنیا؛مارو بردن یه جایی که یه حوض پراز عسل ویک حوض پر از گه وکثافت بود بعد گفتند هرکدومتون بپرید تو یکی از این حوضها توهم زود پریدی توحوض عسل منهم مجبورشدم برم تو حوض گه .دوستش خودشو باد میکنه ومیگه ما اینیم دیگه خوب بعدچی شد؟یارو میگه هیچی بعدش گفتند بیایید بیرون وهمدیگررولیس بزنید

 

یک قمری با یک بلبل ازدواج میکنن، اسم بچشون رو میگذارن: قُنبل

 

یارو داشته تو اتوبان 180 تا سرعت میرفته، افسره جلوشو میگیره، بهش میگه: شما گواهینامه دارین؟ یارو میگه نخیر! میگه: کارت ماشین چی؟ مرده میگه: دارم ولی مال خودم نیست، مال اون بدبختیه که جسدش تو صندوق عقبه! افسره کف میکنه، میره سریع به مافوقش گذارش میده. خلاصه بعد از یک ربع سرهنگ مافوقش میاد، از مرده میپرسه: آقا شما گواهینامه و کارت ماشین ندارین؟! یارو میگه: چرا قربان، بفرمایین! دست میکنه از تو داشبرد گواهینامه و کارت ماشین رو درمیاره، میده خدمت سرهنگ. سرهنگه میگه: می‌تونم صندوق عقب ماشینتونو بازرسی کنم؟ یارو میگه: خواهش میکنم، بفرمایید. سرهنگه میره در صندوق عقب رو باز میکنه، میبینه اونجا هم خبری نیست. برمیگرده به مرده میگه: ولی زیردست من گزارش داده که شما گواهینامه و کارت ماشین ندارین و یه جسد هم تو صندوق عقب ماشینتونه! یارو میگه: نه قربان دروغ به عرضتون رسوندن! خودتون که مشاهده کردین. به خدا این افسره عقده‌ایه! دوست داره بیخودی به ملت گیر بده! لابد بعدشم گفته که من داشتم 180 تا سرعت می‌رفتم

 

اصفهانیه سوار تاکسی میشه، آخر مسیر به رانندهه میگه: حاج آقا کرایه ما چقدر شدس؟ یارو میگه: 50 تومن. اصفهانیه میگه: چه خبرس؟! اولندش که 40تومن بیشتر نیمیشد، بعدشم من 30تومن بیشتر ندارم، حالا فعلا این 20 تومنو بگیر... یارو پولو میگیره، میشمره میبینه 10 تومنه!!

 

پرگاره سیاه مست میکنه، مستطیل میکشه!!

 

یارو پیرمرده میره دکتر، دکتره (علاوه بر نیم کیلو قرص و آمپول) براش آزمایش اسپرم مینویسه. پیرمرده میپرسه: دکتر جون، جریان این آزمایش اسپرم چیه؟ دکتره میگه: چیزی نیست پدرجان، شما این شیشه رو بگیر ببر خونه، شب یک حالی به خودت بده، نتیجه رو بریز تو این شیشه. خلاصه پیرمرده شیشه رو میگیره میره خونه، فردا برمیگرده مطب، دکتره میبینه شیشه همچنان خالیه. میپرسه: چی شد پدرجان، این شیشه که خالیه؟ پیرمرده میگه: نشد دکترجان.. نشد! دکتره میپرسه: یعنی چی نشد؟ پیرمرده میگه: والله من دیروز رفتم خونه، اول با دست راست امتحان کردم، ...نشد. بعد با دست چپ امتحان کردم، بازم نشد. بعد با دو دست.. نشد که نشد. خانم روصدا کردم، خانم با دست چپ امتحان کرد، نشد. با دست راست امتحان کرد، نشد. حتی با دهن امتحان کرد، باز هم نشد! خلاصه کبری خانم زن همسایه رو صدا کردیم، ایشون با هر دو دست امتحان کردن، نشد.. حتی گذاشتش لای زانوش... نشد که نشد! دکتره کف میکنه، میگه: خانم همسایه رو هم صدا کردین؟! پیرمرده میگه: بــعــلــه دکتر جون، خلاصه که هرچی چندنفری زور زدیم، در این شیشة صاب‌مرده باز نشد که نشد

 

سوسکه به خودش نارنجک میبنده، میره زیر دمپایی

 

سه تا پسره با هم کل گذاشته بودن، اولی میگه: بابای من مهم‌ترین آدم مملکته. دوتای دیگه میپرسن: مگه بابات چیکارس؟ میگه: بابای من رئیس‌جمهوره. هر قانونی که بخواد گذاشته بشه روباید اول بابای من امضا کنه. دومی میگه: برو بابا حال نداری. بابای من عمری پوز بابای تورو میزنه! اولیه میگه: مگه بابات چیکارس؟ پسره میگه: بابای من نمایندة مجلسه.. تا بابای من رای نده، عمری قانونای بابای تو تصویب نمیشن. سومی برمیگرده میگه: باباهای شما جلوی بابای من پشم هم نیستن! اون دو تا میپرسن: مگه بابات چیکارس؟ پسره میگه: بابای من سرباز صفره... جلوی خیابون وامیسته، پونصدتومن میگیره، میشاشه به قانون باباهای هردوتون

 

یه روز به یک ماره میگن جرا افسورده ای ؟ میگه اخه دو سال بود با دوختر همسایهمون دوست بودم اخر فهمیدم یک تیکه شیلنگ بوده

نظرات 1 + ارسال نظر
رضا پنج‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 21:01 http://reza-rahd.blogsky.com

سلام
می خواستم پست جدید بگذارم که عنوان اهو دختر جنگل نظر من رو جلب کرد فکر کردم باید علاقمند به طبیعت باشی واسه همین وارد وب لاگ شما شدم و با مطالب متفاوتی رو به رو شدم. در هر صورت وب لاگ متونوعی دازین ان شالله همیشه موفق باشین.
دوست داشتین میزبان شما هستیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد