آهو دختری بی عشق

آهو دختری بی عشق

ترفند ،جوک ، شعر ،کامپیوتر و ....
آهو دختری بی عشق

آهو دختری بی عشق

ترفند ،جوک ، شعر ،کامپیوتر و ....

شعرهای معرکه

 

مسافر دنیا

روی قبرم بنویسید مسافر بوده است/  بنویسید که یک مرغ مهاجر بوده است

بنویسید زمین کوچه ی سرگردانیست / او در این معبر پرحادثه عابر بوده است

صفت شاعر اگر همدلی و همدردیست / در رثایم بنویسد که شاعر بوده است

بنویسید اگر شعری ازاومانده بجای/ مردی از طایفه ی شعر معاصر بوده است

مدح گویی و ثنا خوانی اگر دین داریست / بنویسید در این مرحله کافر بوده است

غزل هجرت من را همه جا بنویسید/ روی قبرم بنویسید مهاجر بوده است

 


چرا وقتی که آدم تنها میشه .…

 

 غم و غصه اش قد یک دنیا میشه .…

 

میره یک گوشه پنهون می شینه .…

 

اونجا رو مثه یه زندون می بینه .…

 

غم تنهایی اسیرت میکنه .…

 

تا بخوای بجنبی پیرت میکنه .…

 

وقتی که تنها میشم اشک تو چشام پر می زنه .…

 

غم می آید یواش یواش خونه ی دل در میزنه .…

 

یاد اون شبها می افتم زیر مهتاب بهار .…

 

توی جنگل   لب چشمه می نشستیم من و یار .…

 

غم تنهایی اسیرت میکنه .…

 

تا بخوای بجنبی پیرت می کنه .…

 

می گن این دنیا دیگه مثه قدیما نمیشه .…

 

 دل این آدما زشته دیگه زیبا نمیشه .…

 

 اون بالا باد داره زاغه ابرارو چوب میزنه .…

 

اشک این ابرا زیاده ولی دریا نمیشه .…

 

غم تنهایی اسیرت میکنه .…

 

  تا بخوای بجنبی پیرت میکنه .…

 

 

 

گمگشته

 

من به مردی وفا نمودم و او

 پشت پا زد به عشق و امیدم

هر چه دادم به او حلالش باد

غیر از آن دل که مفت بخشیدم

دل من کودکی سبکسر بود

خود ندانم چگونه رامش کرد

او که میگفت دوستت دارم

پس چرا زهر غم به جامش کرد

اگر از شهد آتشین لب من

 جرعه ای نوش کرد وشد سرمست

حسرتم نیست ز آنکه این لب را

بوسه های نداده بسیار است

باز هم در نگاه خاموشم

قصه های نگفته ای دارم

باز هم چون به تن کنم جامه

فتنه های نهفته ای دارم

بازهم میتوان به گیسویم

چنگی از روی عشق و مستی زد

باز هم می توان در آغوشم

پشت پا بر جهان هستی زد

 باز هم می دود به دنبالم

دیدگانی پر از امید و نیاز

باز هم با هزار خواهش گنگ

میدهندم به سوی خویش آواز

باز هم دارم آنچه را که شبی

ریختم چون شراب در کامش

دارم آن سینه را که او میگفت

تکیه گاهیست بهر آلامش

ز آنچه دادم به او مرا غم نیست

حسرت و اضطراب و ماتم نیست

غیر از آن دل که پر نشد جایش

بخدا چیز دیگرم کم نیست

کو دلم کو دلی که برد و نداد

غارتم کرده داد میخواهم

دل خونین مرا چکار اید

دلی آزاد و شاد میخواهم

دگرم آرزوی عشقی نیست

بیدلان را چه آرزو باشد

دل اگر بود باز می نالید

که هنوزم نظر باو باشد

او که از من برید و ترکم کرد

 پس چرا پس نداد آن دل را

وای بر من که مفت بخشیدم

دل آشفته حال غافل را

 

مگه قسم نخوردی

 

تو  مگه قسم نخوردی  دلمو   تنها   نذاری

روبروم نشستی امّا ، از  غریبه کم  نداری

روبروی  من نشستی توی  چشم تو  ستاره

از صدای  تو شنیدم  که  دلت  دوستم  نداره

دل  تو تو آسمونا   من  به  دنبال ِ  دل  تو

تو  به  دنبال ستاره  ، من  به یاد قسم  تو

تو  مگه  قسم  نخوردی  دلمو  تنها نذاری

هرگز   از روز  جدایی ،سخنی به لب  نیاری 

 

حالا روبروم  نشستی  ، حرف تو فقط  جدایی

تو   قسم نخورده بودی که یه دنیا   بی وفایی

توقسم نخورده بودی روزی عشق تومی میره

نو  یک ستاره یکشب  ، جای مهتاب ُمی گیره

جای مهتاب ُمی گیره، جای   مهتاب ُمی گیره

 

 

بهترین شعر کودکانه

 

 

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم

 

همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

 

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،

 

شدم آن عاشق دیوانه که بودم 

 

 

 

در نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید

 

باغ صد خاطره خندید

 

عطر صد خاطره پیچید

 

 

 

یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم

 

پرگشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

 

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم

 

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

 

من همه محو تماشای نگاهت

 

 

 

آسمان صاف و شب آرام

 

بخت خندان و زمان رام

 

خوشه ماه فرو ریخته در آب

 

شاخه ها دست برآورده به مهتاب

 

شب و صحرا و گل و سنگ

 

همه دل داده به آواز شباهنگ

 

 

 

یادم آید : تو به من گفتی

 

از این عشق حذر کن!

 

لحظه ای چند بر این آب نظر کن

 

آب ، آئینه عشق گذران است

 

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است

 

باش فردا ،‌ که دلت با دگران است!

 

تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!

 

 

 

با تو گفتم :‌

 

"حذر از عشق؟

 

ندانم!

 

سفر از پیش تو؟‌

 

هرگز نتوانم!

 

روز اول که دل من به تمنای تو پر زد

 

چون کبوتر لب بام تو نشستم،

 

تو به من سنگ زدی من نه رمیدم، نه گسستم "

 

باز گفتم که: " تو صیادی و من آهوی دشتم

 

تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم

 

حذر از عشق ندانم

 

سفر از پیش تو هرگز نتوانم، نتوانم...!

 

 

 

اشکی ازشاخه فرو ریخت

 

مرغ شب ناله ی تلخی زد و بگریخت!

 

اشک در چشم تو لرزید

 

ماه بر عشق تو خندید،

 

یادم آید که از تو جوابی نشنیدم

 

پای در دامن اندوه کشیدم

 

نگسستم ، نرمیدم

 

 

 

رفت در ظلمت غم، آن شب و شب های دگر هم

 

نه گرفتی دگر از عاشق آزرده  خبر هم

 

نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم!

 

بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم

 

 چرا وقتی ادم تنها میشه / غم غصه اش اندازی دنیا میشه/ میره گوشه ای تنها میشینه/ دنیا رو مثله یه زندون می بینه/ غمه تنهایی اسیرت می کنه/ تا بخوای بجنبی پیرت میکنه

 


شب ابری

 

 

شب ابری نه ستاره داشت , نه ماه

شب ابری , پر غصه بود و آه

پر گریه بود و بارونی نداشت

شب ابری , شب آسونی نداشت

پر بغض بسته بود و پر درد

شب ابری , شب پاییزی سرد

...

آسمونی که ستاره نداره

هیچ کسی , هیچ آدمی دوست نداره

شبای ابری بی ستاره رو

همه میگن : آخه پس کی میباره ؟

...

شب ابری دلشو به دریا زد

سینه شو با تیغ بی کسی درید

قطره های قلب تیکه پاره شو

توی آسمون بی کسی پاشید

همه گفتن : داره بارون میباره

روی لبای آدما خنده شکفت

شب ابری به همین سادگی مرد

غصه هاش رو اون , به هیچکسی نگفت

آره

مرد و ..

حتی یک جمله نگفت

 

 

خاطرات

 

باز باران بی ترانه***گریه هایم عاشقانه***می خورد بر سقف قلبم***یاد ایام توداشتن*** می زند سیلی به صورت***باورت شاید نباشد***مرده است قلبم ز دستت***فکر آنکه با تو بودم***با تو بودم شاد بودم***توی دشت آن نگاهت***گم شدن در خاطراتت

 

 

تو

 

بین اون همه گل یاس تو فقط برام عزیزی

   تویی که حتی تو غربت از رسیدن می نویسی

تویی که یادت نرفته عهدامون به زیر بارون

  تویی که خورشید دستات حتی تو دل زمستون

تویی که دلت یه دریاست واسه بخشیدن موجا

  تویی که صدات قشنگه واسه لالایی ابرااااا

تو یه باغ پر از امیدی .یه بهار واسه شکفتن

  دیگه دل راضی نمی شه واسه ی از ت و نگفتن

تو خود خود نسیمی تو سرا سر مهربونی

  همیشه دنبالت بودم .آره تو خود همونی

تو برام معنی عشقی . تو تجلی صداقت

چشم براه بازم می مونم تا خودٍ خودٍ قیامت

 

 

 

بازم زخم

 

پرنده ها چه بی صدا رفتندو

 باران چه پر ترانه باز امد...

برگها چه پر غرور رنگ می بازندو

 خدا حافظ چه بی هنگام می تازد.

... لحظه ها چه ارام و سنگین

 زخم خود را در دلم می نوارند

 

تولدت مبارک

 

جشن تو جشن تولد تموم خوبیهاست

 

جشن تو شروع زیبای تمام شادیهاست

 

جشن تو طلوع یکروز مقدس برام

 

وقت شکرگذاری به سوی درگاه خداست

 

عزیزم هدیه ئ من برات یه دنیا عشقه

 

زندگیم با بودنت درست مثل بهشته

 

 تو خونه سبد سبد گلهای سرخ و میخک

 

 عزیزم دوستت دارم ، تولدت مبارک

 

تولدت مبارک   ، تولدت مبارک

 

 

نمیشه بی تو ماند

 

بی تو دنیا نمی ارزه تو با من باش و بذار

همهء دنیــا منــو همیــشه تنــها بذاره...

من می خوام تا آخر دنیــا تمـاشات بکنم

اگه زندگی برام چشم تمــاشــا بــذاره

 

 

هستی من

 

به روی گونه تابیدی و رفتی

مرا با عشق سنجیدی و رفتی

تمام هستی ام نیلوفری بود

تو هستی مرا چیدی و رفتی

کنار اتظارت تا سحر گاه

شبی همپای پیچک ها نشستم

تو از راه آمدی با ناز و آن وقت

تمنای مرا دیدی و رفتی

شبی از عشق تو با پونه گفتم

دل او هم برای قصه ام سوخت

غم انگیزست توشیداییم را

به چشم خویش فهمیدی و رفتی

چه باید کرد این هم سرنوشتی ست

ولی دل رابه چشمت هدیه کردم

سر راهت که می رفتی تو آن را

به یک پروانه بخشیدی و رفتی

صدایت کردم از ژرفای یک یاس

به لحن آب نمناک باران

نمی دانم شنیدی برنگشتی

و یا این بار نشنیدی و رفتی

نسیم از جاده های دور آمد

نگاهش کردم و چیزی به من نگفت

توو هم در انتظار یک بهانه

از این رفتار رنجیدی و رفتی

عجب دریای غمناکی ست این عشق

ببین با سرنوشت من چها کرد

تو هم این رنجش خاکستری را

میان یاد پیچیدی و رفتی

تمام غصه هایم مقل باران

فضای خاطرم را شستشو داد

و تو به احترام این تلاطم

فقط یک لحظه باریدی و رفت ی

دلم پرسید از پروانه یک شب

چرا عاشق شدی در عجیبی ست

و یادم هست تو یک بار این را

ز یک دیوانه پزسیدی و رفتی

تو را به جان گل سوگند دادم

فقط یک شب نیازم را ببینی

ولی در پاسخ این خواهش من

تو مثل غنچه خندید و رفتی

دلم گلدان شب بو های رویا ست

پر است از اطلسی های نگاهت

تو مثل یک گل سرخ وفادار

کنار خانه روییدی و رفتی

تمام بغض هایم مثل یک رنج

شکست و قصه ام در کوچه پیچید

ولی تو از صدای این شکستن

به جای غصه ترسیدی و رفتی

غروب کوچه های بی قراری

حضور روشنی را از تو می خواست

تو یک آن آمدی این روشنی را

بروی کوچه پاشیدی و رفتی

کنار من نشتی تا سپیده

ولی چشمان تو جای دگر بود

و من می دانم آن شب تا سحرگاه

نگارن را پرستیدی و رفتی

نمی دانم چه می گویند گل ها

خدا می داند و نیلوفر و عشق

به من گفتند گل ها تا همیشه

تو از این شهر کوچیدی و رفتی

جنون در امتداد کوچه عشق

مرا تا آسمان با خودش برد

و تو در آخرین بن بست این راه

مرا دیوانه نامیدی و رفتی

شبی گفتی نداری دوست من را

نمی دانی که من ن شب چه کردم

خوشا بر حال آن چشمی که آن را

به زیبایی پسندیدی و رفتی

هوای آسمان دیده ابریست

پر از تنهایی نمناک هجرت

تو تا بیراهه های بی قراری

دل من را کشانیدی و رفتی

پریشان کردی و شیدا نمودی

تمام جاده های شعر من را

رها کردی شکستی خرد گشتم

تو پایان مرا دیدی و رفتی

 

 

تقدیم به تو

 

 

از تو باید می گذشتم ، ولی افسوس نتونستم

 

تو عروسک بودی و من آخر قصه دونستم

 

تو وجود خالی تو جز دروغ هیچی ندیدم

 

کاش می شد به این حقیقت پیش از اینها می رسیدم

 

سوختم و سوختم و ساختم ، هرچی داشتم به پات باختم

 

کاش تو رو از روز اول مثل امروز می شناختم

 

آخه عشق؛ یعنی شکستن ، عاشقانه سر سپردن

 

دل سپردن به سرابت ، در سکوت خویش مردن

 

یه روزی یه روزگاری ، حرف بین ما نگاه بود

عشق و نقاشی می کردیم ، نقش ما خورشید و ماه بود

 

بعد از اون واژه نوشتیم ، جمله مون ستاره چین بود

 

مثل دریا آبی بودیم ، معنی زندگی این بود

 

سوختم و سوختم و ساختم ، هرچی داشتم به پات باختم

 

کاش تو رو از روز اول مثل امروز می شناختم

 

آخه عشق؛ یعنی شکستن ، عاشقانه سر سپردن

 

دل سپردن به سرابی ، در سکوت خویش مردن

 

 

 

چه زیباست نوشتن وقتی میدانی او میخواند..... چه زیباست سرودن وقتی میدانی او میشنود.....  چه زیباست جنون وقتی میدانی او میبیند.

 

هرگز به دنبال کسی نباش که بتونی با او زندگی کنی به دنبال کسی باش که نتونی بدون اون زندگی کنی .

 

از کسی که دوستش داری ساده دست مکش. شاید دیگر هیچ کس را مثل اون دوست نداشته باشی و از کسی هم که دوستت دارد بی تفاوت عبور مکن .چون شاید هیچ وقت ،هیچ کس تو را مثل او دوست نداشته باشد .

 

 

دوستت دارم

 

می خوام بگم:دوسِت دارم!به پنجره!به آسمون

 

به این شبِ آینه دزد ! به تک درختِ کوچه مون!

 

می خوام بگم: دوسِت دارم ! به تو به اسم نقطه چین!

 

به گریه های بی هوا ! به کُولی کوچه نشین !

 

می خوام بگم: دوسِت دارم ! به هررفیق ونارفیق!

 

به شاعرای بی غزل ! به جنگلای بی حریق !

 

می خوام بگم: دوسِت دارم ! به قاتلم ! به روزگار!

 

دنیای ما عوض می شه، تنها با این جمله ی ناب :

 

دوسِت دارم، دوسِت دارم، دوسِت دارم تو این عذاب!

 

می خوام بگم: دوسِت دارم ! به باد بادک ! به مدرسه!

به تَرکه ی خیس انار، کنار درس هندسه !

 

می خوام بگم: دوسِت دارم! به مرغ عشق بی قفس!

 

به جغد پیر بد صدا! به نی زنای بی نفس!

 

می خوام بگم: دوسِت دارم ! به هرچی خوبه، هر چی بَد!

 

به خونه های کاگِلی! به سیبای توی سبد!

 

می خوام بگم: دوسِت دارم ! به بغض تلخ انتظار!

 

به بَد ترین فصل سفر! به آخرین سوت قطار!

 

دنیای ما عوض می شه، تنها با این جمله ی ناب :

 

دوسِت دارم، دوسِت دارم، دوسِت دارم تو این عذاب

 

 

یادته

 

یادته چشمای خیسم زیر بارون

 

یادته هق هق گریه ام تو خیابون

 

یادته گفتی نباشی می میرم

 

گفتی من به عشق تو اسیرم

 

یادته گفتی که بی من نمی مونی

 

یادته عهدی که بستیم تو جوونی

 

یادته گفتی باید با هم باشیم

 

گفتی تا آخر عمر مال هم باشیم

 

قول دادی با من بمونی یادته

 

من شدم گل و تو گلدون یادته

 

 

 

چه می پرسی زحال من؟

 

چه می پرسی زحال من؟ که من تفسیر اندوهم

سرم ماوای سوداها دلم صحرای دلتنگی

 

در آن ساعت که چشمانت به خوابی خوش فرو رفت

 

میان کوچه های شب شدم همپای دلتنگی

 

شبی تا صبح با یادت نهانی اشک باریدم

 

صفایی کرده ام در آن شب زیبای دلتنگی

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد