ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
دخترها:
سن 14 سالگی :
تا پارسال هر کی بهشون می گفت چطوری؟
میگفتن خوبم مرسی ... حالا میگن مرسی خوبم
سن 15 سالگی :
هر کی بهشون بگه سلام ...
میگن علیک سلام -نقاشیشون بهتر میشه - بتونه کاری و رنگ آمیزی
سن 16 سالگی :
یعنی یه عاشق واقعیند ... فردا صبح هم میخوان خودکشی کنن
شوخی هم ندارن
سن 17 سالگی :
نشستن و اشک می ریزن ...
بهشون بی وفایی شده کوران حوادث
سن 18 سالگی :
دیگه اصلا عشق بی عشق ...
توی خیابون جلوی پاشون رو هم نگاه نمی کنن
سن 19 سالگی :
از بی توجهی یه نفر رنج می برن ...
فکر می کنن اون یه آدم به تمام معناست
سن 20 سالگی :
نه , نه ... اون منو نمی خواست
آخرش منو یه کور و کچلی می گیره ... می دونم
سن 21 سالگی :
فقط سن 27-28 سالگی قصد ازدواج دارن ، فقط
سن 22 سالگی :
خوش تیپ باشه ، پولدار باشه ، تحصیلکرده باشه ، قد بلند باشه ،
خوش لباس باشه ... آخ که چی نباشه
سن 23 سالگی :
همهء خواستگارا رو رد می کنن
سن 24 سالگی :
زیاد مهم نیست که چه ریختییه یا چقدر پول داره ،
فقط شجاع باشه ، ما رو به اون چیزی که نرسیدیم برسونه
سن 25 سالگی :
اااااااه ، پس چرا دیگه هیچکی نمی یاد...
هر کی میخواد باشه ، باشه
سن 26 سالگی :
یه نفر می یاد ، همین خوبه ، بله
سن 27 سالگی :
آخیش
سن 28 سالگی :
کاش قلم پات می شکست و خواستگاری من نمیومدی
فقط دختر ها لطف کنن انتقاد پذیر باشن
پسرها:
سن 14 سالگی :
تازه توی این سن، هر رو از بر تشخیص میدن . اول بدبختی
سن 15 سالگی :
یاد می گیرن که توی خیابون به مردم نگاه کنن ...
از قیافه خودشون بدشون می یاد
سن 16 سالگی :
توی این سن اصولا راه نمیرن، تکنو می زنن ...
حرف هم نمی زنن ، داد می زنن ...
با راکت تنیس هم گیتار می زنند
سن 17 سالگی :
یه کمی مثلا آدم میشن ...
فقط شعرهاشون و بلند بلند می خونن ...
یادش به خیر اون روزها که تکنو نبود راک اند رول می خوندن
سن 18 سالگی :
هر کی رو می بینن تا پس فردا عاشقش میشن ...
آخ آخ ...آهنگ های داریوش مثل چسب دو قلو بهشون می چسبه
سن 19 سالگی :
دوست دارن ده تا رو در آن واحد داشته باشن ...
تیز میشن ... ابی گوش میدن
سن 20 سالگی :
از همه شون رو دست می خورن ...
ستار گوش میدن که نفهمن چی شده
سن 21 سالگی :
زندگی رو چیزی غیر از این بچه بازیها می بینن ...
مثلا عاقل می شن
سن 22 سالگی :
نه می فهمن که زندگی همش عشقه ...
دنبال یه آدم حسابی می گردن
سن 23 سالگی :
یکی رو پیدا میکنن اما مرموز میشن ...
دیدشون عوض می شه
سن 24 سالگی :
نه... اون با یه نفر دیگه هم دوسته ...
اصلا لیاقت عشق منو نداشت
سن 25 سالگی :
عشق سیخی چند؟ ... طرف باید باباش پولدار باشه...
حالا خوشگل هم باشه بد نیست
سن 26 سالگی :
این یکی دیگه همونیه که همهء عمر می خواستم ...
افتخار میدین غلامتون باشم ؟
سن 27 سالگی : آخیش
سن 28 سالگی :
کاش قلم پام می شکست و خواستگاری تو نمیومدم
بع علت رنگ فونت نامناسب قابل خوندن نیست