آهو دختری بی عشق

آهو دختری بی عشق

ترفند ،جوک ، شعر ،کامپیوتر و ....
آهو دختری بی عشق

آهو دختری بی عشق

ترفند ،جوک ، شعر ،کامپیوتر و ....

شعرهای من

 
hamtaraneh.com
 
 
خوش به حال باد ...!

گونه هایت را لمس می کند
 
و هیچ کس از او نمی پرسد که با تو چه نسبتی دارد!

کاش مرا باد می آفریدند ...

همانقدر بخشنده و آزاد ...

و کاش قبل از انسان بودنت،

تو را برگ درختی خلق می کردند؛ ...

عشق بازی برگ و باد را دیده ای؟!

در هم می پیچند و عاشق تر می شوند.

به خیالم نطفه ی سیب را به وقت عشق بازی برگ و باد بسته اند...
 
 
hamtaraneh.com
امروز
به پایان می رسد
از فردا برایم چیزی نگو !
من نمی گویم " فردا روز دیگری ست "
فقط می گویم
                     " تو روز دیگری هستی "  
تو
        فردایی
 
همان که باید بخاطرش زنده بمانم.

*************************

قشنگِ نازنین من که تو باشی
دیگر از هیچ نگاهِ هراسانی، هراس ندارم
دیگر از این همه هیچ، مکدّر نمی شوم
و دل دلِ قشنگ دوست داشتن را
سر مشق ِ دلها می کنم ...
  *************************

دیریست دلم گرفته باران

اشکم که ز غم سرشته باران
 
چندیست "اسیر دست اویم"

بر لوح دلم نوشته باران!

باران! دل من چو راز دارد،

از او طلب نیاز دارد،
 
آن ماه سفر کرده ی دیروز،

مرغیست خموش و ناز دارد.

باران به دلم غمی نشسته

من بال و پرم. ولی شکسته!
 
باران مه من چه حال دارد؟؟؟

این دل ز تو هم سوال دارد!

باران برِ من ببار باران

از او خبری بیار باران
 
آه ای دل ناصبور، صبری

آرام بمان، قرار قدری...
hamtaraneh.com

تصاویـر عـاشقـانـه و رومـانتیـک

تصاویـر عـاشقـانـه و رومـانتیـک

 لطفا تا باز شدن کامل عکسها شکیبا باشید
در صورتی که هر یک از عکس ها باز نشد بر روی آن راست کلیک کرده و گزینه Show Picture را انتخاب کنید












ادامه مطلب ...

شعرهای من

می بخشمت بخاطر ترانه های صادقم


بخاطر سخاوت قلب همیشه عاشقم


می بخشمت بخاطرتویی که خیلی بدشدی


پیش توگریه کردمُ رفتی نموندی کم شدی


می بخشمت اگه نشد یه روزی مال من باشی


ولی بازم ازت میخوا م گاهی بیاد من باشی


می بخشمت اگه که من خوب میدونم دلت میخواست


چشمای تو رازی بودن ولی غرور تو نخواست


می بخشمت بخاطر چشمایی که منتظرن


خاطره هایی که نشد ازتوخیال من برن


می بخشمت بخاطر فاصله های دم به دم


بیاد شعری که نشد یه خطِ شم برات بگم


رفتیُ کاری ازدل خسته ی من برنمی یاد


بایدباهاش کنار بیام خدا برام بد نمی خواد


بااین که با نبودنت غصه گذاشتی رو دلم



امابدون هرجا باشی دوست دارم خیلی زیاد


*********************************


هرگز تسلیم نشوید




*********************************


اینجا من هستم؛ سکوتی محض

سکوتی شکسته و درهم بخاطر هر روز ندیدن تو

اینجا من هستم ؛ تهی از زندگی و روزمره‌گی

خالی‌تر از همیشه؛ با کلافی درهم و پیچ در پیچ

معنی سکوتم را با چشمانم برایت بارها فرستاده‌ام

اینجا من هستم با آوازی که هرگز نشنیدی

من هستم و سازی مبهم

اینجا من مانده ام تنها در پس اندوه صدای کهنه سازم

من هستم و گلی پرپر شده

من هستم و یکرنگی شکسته‌ام

اینجا در شهری دور من مانده‌ام به انتظار هر لحظه که میایی

در شهری خاک گرفته و غروبی تنگ

که سینه‌ام را هر آن می‌درد

اینجا من مانده‌ام و سرمایی که استخوانم را داغون کرده است

من هستم سیمایی شکسته‌تر از همیشه

اینجا من هستم و خیال همیشگی چشمان مشکی تو

 

 

*********************************


نگاه کن که غم درون دیده ام
چگونه قطره قطره آب می شود
چگونه سایهء سیاه سرکشم
اسیر دست آفتاب می شود
نگاه کن
تمام هستیم خراب می شود
شراره ای مرا به کام می کشد
مرا به اوج می برد
مرا به دام می کشد
نگاه کن
تمام آسمان من
پر از شهاب می شود

تو آمدی ز دورها و دورها
ز سرزمین عطرها و نورها
نشانده ای مرا کنون به زورقی
ز عاجها، ز ابرها، بلورها
مرا ببر امید دلنواز من
ببر به شهر شعرها و شورها

به راه پرستاره می کشانی ام
فراتر از ستاره می نشانی ام
نگاه کن
من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان تب شدم
چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل
ستاره چین برکه های شب شدم
چه دور بود پیش از این زمین ما
به این کبود غرفه های آسمان
کنون به گوش من دوباره می رسد
صدای تو
صدای بال برفی فرشتگان
نگاه کن که من کجا رسیده ام
به کهکشان، به بیکران، به جاودان

کنون که آمدیم تا به اوجها
مرا بشوی با شراب موجها
مرا بپیچ در حریر بوسه ات
مرا بخواه در شبان دیرپا
مرا دگر رها مکن
مرا از این ستاره ها جدا مکن

نگاه کن که موم شب براه ما
چگونه قطره قطره آب می شود
صراحی دیدگان من
به لای لای گرم تو
لبالب از شراب خواب می شود
نگاه کن
تو میدمی و آفتاب می شود

 

 

*********************************


آنگاه که غرور کسی را له می کنی ...

آنگاه که کاخ آرزوی کسی را ویران می کنی ...

آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی ...

آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ...

آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی...

 آنگاه که خدا را را می بینی وبنده ی خدا را نادیده می گیری ...

می خواهم بدانم دستانت را به سوی کدام آسمان دراز می کنی و به سوی کدام قبله نماز می گذاری ؟؟؟



شعرهای من




بیا قرار بگذاریم که . . .


هیچ وقت با هم قرار ی نداشته باشیم !


بگذار همیشه اتفاق بیافتد !

...

این طور بهتر است من هر لحظه منتظر اتفاقم !


منتظر ِ یک اتفاق که " تــــو " را به " مـن " برساند.
 

شعرهای من




فرهنگ ِ لغت ِ آدم ها ، خیلی ناقصه


برای خیلی از حس ها


هیچ کلمه ای نیست ...!
 





در آغوشَــم کــ‌ه مـــــے‌گـیــری


آنـــقــــ‌‌در آرام مــــے‌شــــوم


که فـَـرامــوش مـــے‌کــــنـم


بـایـد نَفـَـــس بــکـشـــم . . .
 





بـُـگـذار

آنچه از دست رفتنی است

از دست برود!

من آنچه را میخواهم

که به رنگ التماس

نـَـیـالوده باشد. . . !
 





به جز حضور تـــــو


هیچ چیز این جهانِ بی کرانه را


جدی نگرفتم...


حتی عشـــــق را !







سالهــــــــــا دویده ام با قلبـــــــــی معلق و پایـــی در هــــوا

دیگــــر طــاقت رویاهــــایم تمــــــــــام شده ست

دلم... . . .

دلــــــــــم رسیدن می خواهــــــد