آهو دختری بی عشق

آهو دختری بی عشق

ترفند ،جوک ، شعر ،کامپیوتر و ....
آهو دختری بی عشق

آهو دختری بی عشق

ترفند ،جوک ، شعر ،کامپیوتر و ....

شعرهای من

هنوز هم وقتی باران می آید

تنم را به قطرات باران می سپارم

می گویند باران رساناست

شاید دستهای من را هم به دستهای تو برساند

**********
بازهم پائیز، قلب مرا به یغما برد
بازهم پائیز آمد اما اینبار همراهی در کنارم نمی بینم...
شاید حتی همراهی برای قدم در میان برگهای بی جان ...
هنوز برگها نیز ترانه قدمهای عاشقانه ما را به خاطر دارند....
قدمهای به وسعت دو قلب عاشق ، قدمهایی به همنوازی همه درختان و
شاید قدمهایی از کرانه قلب عاشق من بر روی دفتر خاطرات زندگی
سردم...
آری زمان صبر نمیکند روزی با تو حالا بدون تو از این فصل و کوچه های
دلتنگی آن عبور میکنم...
اما پائیز نیز به دنبال نوای قدمهایت از قلب من کوچ کرده است ..
عشق را در پائیز باید شناخت ، جان را در همین فصل باید نثار کرد ،شاید
عقل را نیز در همین فصل می بایست به حراج گذاشت...
پائیز فصل قلب است ، فصل عشق است ، فصل جوانی و فصل خیانت
است ....
در پائیز بیشتر از همیشه عاشق میشویم ... بیشتر از همیشه خیانت
میکنیم و از همیشه بیشتر دوست میداریم....

روزگارا…. تو اگر سخت به من میگیری، باخبر باش که پژمردن من آسان نیست

گرچه دلگیرتر از دیروزم، گرچه فردایی غم انگیز مرا میخواند
لیک باور دارم…. دلخوشیها کم نیست…. زندگی باید کرد
****************
اسم هــر دویمان را در گینس ثبت میکنند !
تو در دروغ گفتن رکـورد زدی ...
من در بـاور کردن
*********************
به سلامتیه کسی که نمیشناسد مرا
اما نوشته هامو میخونه
تا از درونم با خبر بشه
و بهم بفهمونه که تنها نیستیم

***********

دفتری بود که گاهی من و تو
می نوشتیم در آن
از غم و شادی و رویاهامان
از گلایه هایی که ز دنیا داشتیم
من نوشتم از تو:
که اگر با تو قرارم باشد
تا ابد خواب به چشم من بی خواب نخواهد آمد
که اگر دل به دلم بسپاری
و اگر همسفر من گردی
من تو را خواهم برد تا فراسوی خیال
تا بدانجا که تو باشی و من و عشق و خدا!!!
تو نوشتی از من:
من که تنها بودم با تو شاعر گشتم
با تو گریه کردم
با تو خندیدم و رفتم تا عشق
نازنیم ای یار
من نوشتم هر بار
با تو خوشبخترین انسانم
ولی افسوس
مدتی هست که دیگر نه قلم دست تو مانده است و نه من!!!
************
برای نمایش بزرگترین اندازه کلیک کنید
...چشمانت زندانبان من است

...اما من زندان ات را دوست دارم

...رو زندانبان من

...من به میله های این زندان آغشته ام
 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

******************

کلافه و بی قرارم ، خبری از گذر زمان ندارم !
دستهایم میلرزد ، اینک روز است یا شب ، این را هم نمی دانم
تنها دردی در سینه دارم و بغضی که گلویم را می فشارد
تمام وجودم سرد است ، سیاهی لحظه هایم کار سرنوشت است
من دیوانه چقدر ساده بودم ، من عاشق چقدر بیچاره بودم
نمیخواستم عاشق شوم ، قلبم اسیر رویاهایم شد
رویاهایی که با تو داشتم ، کاش یاد تو را در خاطرم نداشتم
خواستم تو را فراموش کنم ، فراموشی را فراموش کردم
خواستم اشک نریزم ، یک عالمه بغض در گلویم را جمع کردم
کلافه و بی قرارم ، مثل این است که دیگر هیچ امیدی ندارم
سادگی من بود که بیش از هرچیزی مرا میسوزاند،
کاش به تو اعتماد نمیکردم ، کاش تو را نمیدیدم و راه خودم را میرفتم
کاش لحظه ای که گفتی عاشقمی ، معنای عشق را نمیدانستم
همه جا مثل قلبم دلگیر است ، همه جا مثل چشمانم خیس است
همه جا مثل غروبها ، مثل پاییز و مثل این روزها نفسگیر است
همیشه میگفتم بی خیال ، اما اینبار بی خیالی به من گفت بی خیال
همیشه میگفتم میگذرد میرود ، اما اینبار گذشت و چیزی از یادم نرفت
**********************
حماقت یعنی من
که اینقدر میروم تا تو دلتنگ شوی
خبری از دل تنگ تو نمیشود
برمیگردم ...چون دلتنگت میشوم

************

نظرات 1 + ارسال نظر
امین سه‌شنبه 17 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 21:00

سلام وبلاگتون خیلی جالب هست مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد