آهو دختری بی عشق

آهو دختری بی عشق

ترفند ،جوک ، شعر ،کامپیوتر و ....
آهو دختری بی عشق

آهو دختری بی عشق

ترفند ،جوک ، شعر ،کامپیوتر و ....

دستهای تو قاتله منه

نیستی حالم خرابه تو رو با یکی دیگه دیدم

داغون شدم مردم ولی باز تو رو بخشیدم

نیستی دلشوره دارم میبینم تو رو توو چشماش

این تقدیر بیرحمه با قلبم عشق من برو نذار تنهام

نیستی حال من خرابه نیستی دستام سرد سرد

چشمام تو رو با اون دید و دلم باور نکرد

نیستی و هوای این گریه داره بغضمو میشکنه

من مردم و دستهای تو قاتله منه

منو بگیر از این روزای در به در

منو بگیر از این روزای در به در
از این روزا از این شبای بی ثمر
منو ببر به خاطرات رفتمو
روزایی که تو جا گذاشتی پشت سر
تو کوچه ها نمی شه بی تو پرسه زد
خیابونا غریب و غم گرفته ان
کجا برم چرا نمی رسم به تو ؟
کجایی پس چرا نمی رسی به من؟
حالا که نیستم اشکاتو کی پاک کنه
کی عاشقونه می نویسه اسمتو
بدون من هزارسال دیگه هم
بدون کسی نمی شکنه طلسمتو
چقدر حرف مونده و نمی شنوی
چقدر راه مونده و نمی کشم
ببین کجای قصه پس زدی منو
محاله بی پناه تر از این بشم
غریبگی نکن دلم غریبه نیست
همونه که برات ستاره چیده بود
بگو که یادته بگو که یادته
همون که گفتی از خدا رسیده بود
تو شونتو نمی سپری به هق هقم
نه می گی عاشقی نه می گم عاشقم
نه تو دیگه برام اون عشق سابقی
نه من دیگه برات گل شقایقم

خداحافظ

خداحافظ واین یعنی در اندوه تو می میرم
در این تنهایی مطلق که می بندد به زنجیرم
وبی تو حتی دلم لحظه ای طاقت نمی ارد
وبرف ناامیدی بر سرم یک ریز می بارد
چگونه بگذرم از عشق؟از دلبستگی ها
چگونه می روی باانکه میدانی چه تنهایم
خداحافظ توای همپای شب های غزل خوانی
خداحافظ به پایان امداین دیدار پنهانی
خداحافظ بدون تو گمان کردی که می مانم
خداحافظ بدون من یقین دارم که می مانی
خداحافظ ولی هرگز نخواهی رفت از یادم

به خودم قول دادم که هرگز به خاطر رفتنت گریه نخواهم کرد
(ولی نتونستم)

آمد امّا....

 آمد امّا در نگاهش آن نوازش ها نبود

چشم خواب آلوده اش را ، مستی رویا نبود

نقش عشق و آرزو از چهره ی دل ، شسته بود

عکس شیدایی ، در آن آیینه ی سیما نبود 

لب ، همان لب بود ، امّا بوسه اش گرمی نداشت

دل همان دل بود ، امّا مست و بی پروا نبود

در دل بیزار خود چز بیم رسوایی نداشت

 گرچه روزی هم نشین ، جز با منِ رسوا نبود 

در نگاه سرد او غوغای دل خاموش بود

برق چشمش را ، نشان ، از آتش سودا نبود

دیدم ، آن چشم درخشان را ، ولی در این صدف

گوهر اشکی که من می خواستم ، پیدا نبود

بر لبِ لرزان من ، فریادِ دل ، خاموش بود

آخر آن تنها امید جان من تنها نبود ،

 آخر آن تنها امید جان من تنها نبود ، تنها نبود

جز من و او ، دیگری هم بود ، امّا ای دریغ

آگَه از دردِ دلم، زان عشقِ جان فرسا نبود

خدا جون میشه تو امشب منو تو بغل بگیری؟

خدا جون میشه تو امشب منو تو بغل بگیری؟

بگی آروم توی گوشم دیگه وقتشه بمیری

خدا جون میگن تو خوبی ، مثل مادرا می مونی

اگه راست میگن ببینم عشق من کجاست میدونی؟

خدا جون میشه یه کاری بکنی به خاطر من؟

من می خوام که زود بمیرم آخه سخته زنده موندن

 خدا جون تو تنها هستی میدونی تنهایی سخته

زنده بودن یا مردن من واسه اون فرقی نداره

اون می خواد که من نباشم، باشه ،اشکالی نداره

خدا جون می خوام بمیرم تا بشم همیشه راحت

ولی عمر اون زیاد شه حتی واسه یه ساعت

خدا جون میشه تو امشب منو تو بغل بگیری؟

بگی آروم توی گوشم دیگه وقتشه بمیری



                                  عشق یعنی خاطرات بی غبار

دفتری از شعر و از عطر بهار

                                 عشق یعنی یک تمنا , یک نیاز

زمزمه از عاشقی با سوز و ساز

                                   عشق یعنی چشم خیس مست
او

زیر باران دست تو در دست او

                                عشق یعنی ماتهب از یک نگاه

غرق در گلبوسه تا وقت پگاه

                                          عشق یعنی عطر خجلت ....شور عشق

گرمی دست تو در آغوش عشق

                                         عشق یعنی "بی تو هرگز ...پس بمان

تا سحر از عاشقی با او بخوان

                                 عشق یعنی هر چه داری نیم
کن

از برایش قلب خود تقدیم
کن