آهو دختری بی عشق

آهو دختری بی عشق

ترفند ،جوک ، شعر ،کامپیوتر و ....
آهو دختری بی عشق

آهو دختری بی عشق

ترفند ،جوک ، شعر ،کامپیوتر و ....

شعرهای من


کاش یادت نرود ؛

روی این نقطه پررنگ بزرگ ؛

بین ناباوری آدمها ؛

یک نفر میخواهد که به یادت باشد ؛

نکند کنج هیاهو بروم از یادت !!





خاطرمان باشد شاید سالها بعد در گذر جاده ها

بی تفاوت از کنار هم بگذریم و بگوییم

آن غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود...!!





در زمینی که ضمیر من و توست،

از نخستین دیدار ،

هر سخن ، هر رفتار ،

دانه هایی است که می افشانیم.

برگ و باری است که می رویانیم

آب و خورشید و نسیمش " مهر" است .


گر بدانگونه که بایست به بار آید ،

زندگی را به دل انگیزترین چهره بیاراید .

آنچنان با تو درآمیزد این روح لطیف ،

که تمنای وجودت همه او باشد و بس.

بی نیازت سازد ، از همه چیز و همه کس





در ضمیرت اگر این گل ندمیده است هنوز،

عطر جان پرور عشق

گر به صحرای نهادت نوزیده است هنوز

دانه ها را باید از نو کاشت!

آب و خورشید و نسیمش را از مایه جان

خرج می باید کرد .

رنج می باید برد ،

دوست می باید داشت !



با نلاهی که در آن شوق برآرد فریاد

با سلامی که در آن نور ببارد لبخند

دست یکدیگر را

بفشاریم به مهر

جام دلهامان را

مالامال از یاری ، غمخواری

بسپاریم به هم

بسراییم به آواز بلند :

- شادی روی تو !

ای دیده به دیدار تو شاد

باغ جانت همه وقت از اثر صحبت دوست

تازه ،

عطرافشان



گلباران باد .





می تراود مهتاب

می درخشد شبتاب

نیست یکدم شکند خواب به چشم کس ولیک

غم این خفته چند

خواب در چشم ترم می شکند



نگران با من استاده سحر

صبح می خواهد از من

کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را بلکه خبر

در جگر لیکن خاری

از ره این سفرم می شکند



نازک آرای تن ساق گلی

که به جانش کشتم

و به جان دادمش آب

ای دریغا به برم می شکند

شعرهای من




من را زیاد دوست داشته باش " پدر "

 تو تنها مردی هستی

که دوست داشتنت بی طمع است

 و بوسه هایت بوی گل می دهد ....!

من دستان پینه بسته ات را میبوسم . . . !

               


برای نمایش بزرگترین اندازه کلیک کنید







اندیشیدن به تو

گرانبهاترین سکوت من است

طولانی‌ترین و پرهیاهوترین سکوت ....

تو همیشه در منی

مانند قلبِ ســــــــاده‌ام ...
 

شعرهای من




او ﯾﮏ ﺯن است!

ﻧﻪ ﺟﻨﺲ ﺩﻭﻡ،

ﻧﻪ ﯾﮏ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺗﺎﺑﻊ،

ﻧﻪ ﯾﮏ ﺿﻌﯿﻔﻪ،

ﻧﻪ ﯾﮏ ﺗﺎﺑﻠﻮﯼ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﺷﺪﻩ،

ﻧﻪ ﯾﮏ ﻋﺮﻭﺳﮏ ﻣﺘﺤﺮﮎ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﺸﻢ ﭼﺮﺍﻧﯽ،

ﻧﻪ ﯾﮏ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﯽ ﻣﺰﺩ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﻗﺖ ....

ﺑﺎﻭﺭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ


او ﻫﻢ ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍهد ،


ﻣﯽ ﺗﻮﺍند ﺧﯿﺎﻧﺖ کند،


ﺑﯽ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﻭﺑﯽ ﺍﺣﺴﺎﺱ باشد،


ﺑﯽ ﺍﺩﺏ ﻭ ﺷﻨﯿﻊ باشد،


ﺑﯽ ﻣﺒﺎﻻﺕ ﻭ ﮐﺜﯿﻒ ﺑﺎشد ....


ﺍﮔﺮ ﻧﺒﻮﺩﻩ ﻭ ﻧﯿﺴت ،


ﻧﺨﻮﺍﺳﺘﻪ ﻭ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍهد








من یک سیلی به تو بدهکارم!


وقتی آن همه تمبرهای دوستت دارم


روی گونه ات چسباندم


وقت رفتنت


باید مهر باطل شد روی آن می زدم...!







من و خدا هر روز صبح فراموش می کنیم


« او » خطاهای من را


و « من » الطاف او را ....


برای نمایش بزرگترین اندازه کلیک کنید


شعرهای من




خیاط خوبی ست خدا


اما


دل مرا، به عمد یا سهو،نمی دانم!!...


شاید بی هوا


تنگ به سینه ام کوک زد...
 





مـ ـن ... مـعـنـی ایـن ( م ) آخـر را نـمـی فـهـمـم


کـه ایـن دخـتـرک آخـر اسـم تـ ـو مـی گـذارد . . .


اگـر بـرای او هـسـتـی کـه هـیـچ . . .


امـا اگـر نـیـسـتـی . . .


مـطـمـئـن بـاش . .


مـ ـن بـه رابـطـه شـمـا 2 نـفـر هـم مـشـکـوک نـمـی شـوم !!!


فـقـط . . .


کـمـرنـگ مـی شـوم . . . و بـعـد از آن مَـحـو ! . . .






تو مرا به آغوش می کشی ...


بوسه ای از لبهایت می دزدم ...


و تو آرام زمزمه می کنی :


" دوستت دارم "


و من می فهمم که ،


اینجا خود ِ رویاست
 





دل‌ من محکمه ایست

که به من می‌گوید:

همه را دوست بدار،

به همه خوبی‌ کن،

و اگر بد دیدی،

دل‌ به دریای محبت بزن و بخشش کن
 





من هنوزم...


از بازی کلاغ پر..


میترسم!


میترسم بگویم "تو"..


و ارام بگویی


پر..!
 





چـه بد عـادت شده اند , لب هایم !..


همین که تو را می بینند ..


نجوای ِ مرا ببـوس سَر می دهند .


شعرهای من




کـاش می شد
مـثـل یـک " در " بـه رفـتـن و آمـدن آدمـها ، عـادت کنیم ... !







گاهی........
باید آدمهای اطرافت رو کنار بذاری !

بعضی ها رو برای یک ساعت ......
و بعضی ها رو برای همیشه.......





پرواز کن آنگونه که می خواهی.... !

و گرنه !!

پروازت می دهند,
 آنگونه که می خواهند.. . !!!
 





همینی را که هستم دوست بدار ، وگرنه ؛

از این بهتر را که همه دوست خواهند داشت...!
 





گاه کوچکم میبینی و گاه بزرگ ،

نه کوچکم و نه بزرگ ......

خودت هستی که دور می شوی و نزدیک
 





اصــولا آدم هـایی که ارزش دوسـت داشـتـه شـدن را نـدارنـد
درسـت هـمـان آدم هـایـی هـسـتـنـد
کـه مـا مُـصـرانـه سـعـی مـی کـنـیـم
دوسـتـشـان داشـتـه باشـیـم…!
ایـن قـانـون نـیـازی بـه اثـبـات نـدارد .....!!
 





بـیـهـو د ه و ر ق مـی خـو ر نـد


تـقـو یـم هـا ی ِ جـهـا ن ;


ر و ز هـا ی ِ مـن هـمـه یـک ر و ز نـد . . .


شـنـبـه هـا یـی کـه فـقـط


پـیـشـو نـد شـا ن عـو ض مـی شـو د . . . /.







هـنـو ز مـا نـد ه ا م چـر ا هـمـه ی ِ مـعـشـو قـهـا


مـیـر و نـد


بـه ر ا هـی -


بـه ا مـیـد ِ کـسـی -


کـه شـا یـد قـر ا ر نـیـسـت


ا صـلـا بـا شـد . . . /







مـی خـو ا هـم . . .


و ا ر و نـه ز نـد گـی کـنـم;


مـی خـو ا هـم . . .


حـر ف ِ مـر د م , بـا د ِ هـو ا شـو د . . . /





انگار تصور من از خوشبختی

با تصور خدای من متفاوت است

خدایا ..

شاید لازم است کمی با هم حرف بزنیم!
 





بیا کلاغ پر بازی کنیم :

روزای بی تو بودن پر . . .

فکر بی تو بودن پر . . .

دوست داشتن کسی جز تو پر . . . فقط تو نپر...
 





تــوقع زیـــادیــست؟

خواستن امــنیت آغـــوش تــو…

و عــــشـــقــی که.. اســیر هــوس نباشد…
 





من به نبودنهایت عادت کرده ام

روزی اگر باشی

دلم یکه میخورد.........!!!
 





به او بگویید دیگر "او "های نوشته هایم را به خود نگیرد ...

از این به بعد او دیگر آن او نیست.
 





نزدیکترین نفسهایم
با دورترین آرزوهایت گره خورد......
 آن هنگام که در حریم ناب دلتنگی قدم زدم..........
و چشمهایم برای گوشه ی دل مهربانت ترانه سر داد.....
 ای تمنای قریب بیا تا به سردی فاصله ها عادت نکنیم....
 





بساط کردم

و تمام نداشته هایم را

به حراج گذاشتم

بی انصاف

چانه نزن

حسرتهایم به قیمت عمرم تمام شده....
 





عادت می کنم به دلتنگی

وقتی.........................

بودنت با نبودنت یکیست
 





فـ ـاصـ ـله را تـو یـادم دادی وقـ ـتی کـه بـا لبـ ـخند دور شـ ـدی از مـن...
 





گاهی خـط زدن بـر تو پـایـان تو نـیـسـت ، آغـاز بـی لـیـاقـتـی اوست ...
 





تو را طلب نمیکنم...نه اینکه بی نیازم...صبورم
 





نه اسمش عشق است؛ نه علاقه؛ نه حتی عـادت؛

حماقت محض است !

دلتنگِ کـسی باشی؛

که دلش با تـو نیست !!!
 





دلم برایت تنگ شده است..!


بار اول نیست ..


آخر هم نخواهد بود !!!
 





رویاهایم را

نمی فروشم

حتی

به بهای داشتن ِ تو !
 





وقتی ...


تاب چشمانت


دنیا را دور سرم


می چرخاند


رؤیاها ...


اتلاف وقت است


باید تو را


پیدا کنم







دنیا گاه خیلی بزرگ است


اندازه شبی تا شبی!


و گاه آنقدر کوچک


اندازه شبی تا شبی!


و فرقی هم نمی کند که تو، که ما، کدام سوی پل باشیم،


دنیا به همین اندازه بی قاعده است!


مثل ِ حال من بی تو!

 





زندگی من مثل یک برکه کوچک آب

آرام و بی‌سر‌و صداست

گاهی صدای عبور حشره کوچکی

یا صدای باد در علف‌های کنار برکه

آرامشم را به‌ هم می‌زند

ولی چند لحظه بعد

دوباره سکوت‌ی به وسعت اَبدیت جاری می‌شود







آرامشــی میخواهم ،

خلوتــی میخواهم ،


و تــو . . .


...که سُکوت کنــی

و مَــن . . .

گوش کنم . . .


 





فاصله دورت نمی کند ...!!!

در خوب ترین جای جهان جا داری ...!

جایـی که دست هیچ کسی به تو نمـی رسد.:

دلــــــــــــــم.....!!!